اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

اهورا در تولد 27 سالگی مامان

پسرکم... از تو ممنونم برای اینکه لذت مادر بودن را به من دادی...از تو متشکرم برای اینکه دوره ی بی نظیری از زندگی با آمدن تو شروع شد...از تو متشکرم چون با وجود تو معنی عمیق تری از زندگی مشترک ، همسر ، خانواده، پدر و مادر را درک کردم... از تو ممنونم که تلاشت برای برقراری ارتباط به من یاد داد برای رابطه ای بهتر باید بیشتر سعی کرد!!! از تو ممنونم که خالص بودنت به یادم آورد که نهاد همه ی انسانها پاک و خالص است...و از تو متشکرم به خاطر تجربه هایی که با بودن تو شکل گرفت و اگر نبودی هرگز نمی فهمیدم زندگی چقدر زیباست...   پی نوشت : از زحمات امیر عزیزم ممنونم... و از مهربانی های مامان و بابای خوبم...
17 بهمن 1392

برای بابا جونم...

دلم به وجودت گرم است بابا . نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید،     صدایت نزنم! راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت     می‏زنم؛ بابا ! آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته ‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.     هر بار دستانم را می ‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و     من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏ کنی... .     بابا جون... ♥تولدت مبارک...تا بی نهایت ...
2 بهمن 1392

روزی میاد که...

تا چشم به هم زدم پسرم 250 روزه شد... چه زود گذشت!!!! حالا هم تا چشم به هم بزنم، روزی میاد که لباس فرم مدرسه شو تنش می کنه و با موهای برس زده و مرتبش آماده میشه که برای اولین روز بره مدرسه... و من؛ دوربین به دست راهیش می کنم و دلم غنج میره که بدونم تو کلاسشون چی میگذره؟؟؟!!!! روزی میرسه که با یه کارت دعوت میاد سراغم تا ازم اجازه بگیره که بره جشن تولد دوست صمیمیش بدون حضور من...!!! و من؛ دلم می لرزه که بدونم چی خورده و چی کرده!!!!! یه روز میاد که با چشمای کنجکاو و منتظر میاد میشینه روبه روم و با اشتیاق گذشته رو مورد سوال قرار میده تا برسه به اولین روز آشنایی من و باباش... ...
25 دی 1392

اهورای من به پاکی دانه های برف...

برف آمد... اهورا گفت : آدم برفی بسازیم؟؟!!! گفتم این روزها همه برفی اند مادر... بیا آدمی بسازیم... که برفی نباشد!!!!!!     ( جمعه 15 آذر 1392 اهورا کوچولوی من اولین برف عمرش و دید... )             پسرکم در این روزهای سرد دلگرم وجود تو هستیم. ...
21 دی 1392

هشتمین ماهگرد تولدت مبارک اهورای من...

پسرم؛ برگ گلم؛ غنچه ی خوش رنگ دلم... دست خود را حلقه کن بر گردنم... خنده زن بر چشم های خسته ام!!! عشق تو آواز صبح زندگیست... مهر تو آغاز لطف و بندگیست!!! سر گذار بر شانه های مادرت... بوسه زن بر گونه های مادرت... خانه ام سبز از صدای شاد توست. مادرت مست از نوازش های توست.     هشتمین ماهگرد تولدت مبارک آرامش روح و روانم . . . ♥ کاملا" خونسرد!! !!     ♥ خیلی ترسیده بچه ام!!!!       ♥ در حال داد زدن!!!! ...
21 دی 1392

مهمانی دیگر...

سومین دندون اهورای خوشگلم 7 دی 92 به من چشمک زد ...این مهمون جدیدمون با کلی تب و بی قراری اومد...(دندان بالا،سمت چپ) مبارکت باشه گل پسرم...       ...
14 دی 1392

اولین یلدای اهورا ...

 واژهٔ «یلدا» ریشهٔ سریانی دارد و به‌معنای «ولادت» و «تولد» است. منظور از تولد، ولادت خورشید (مهر/میترا) است. رومیان آن را ناتالیس آنایکتوس یعنی روز تولد مهر شکست‌ناپذیر می‌نامند. ابوریحان بیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانسته‌است. چلّه، دو موقعیت گاه‌شمارانه در طول یک سال خورشیدی با کارکردهای فرهنگ عامه، یکی در آغاز تابستان (تیرماه) و دیگری در آغاز زمستان (دی ماه)، هریک متشکل از دو بخش بزرگ (چهل روز) و کوچک (بیست روز). واژه چلّه برگرفته از چهل (معین، ذیل واژه) و مخفف «چهله» و صرفآ ن...
4 دی 1392

خداحافظ 7 ماهگی ؛ سلام 8 ماهگی...

تو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن... تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن... خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن...   اهورای من قدم گذاشتی تو ماه هشتم... دوست دارم و از خدا می خوام هیچ وقت تنهات نذاره... وقتی خدا رو داری همه چی داری... ماهگرد تولدت مبارک کلوچه ی من...          ...
30 آذر 1392