یک روز زیبای زمستانی...
پسر خوب و مهربونم... چند وقتی میشد که به خاطر شلوغ بودن سر بابا و البته من ، نمی تونستیم بریم تبریز...اما هوای سرد این روزا و فکر خرید زمستونی بهانه ای شد برای داشتن یه روز قشنگ و پر از خنده... واقعا بهمون خوش گذشت!!!! ...
نویسنده :
نرگس
18:43