اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

این روزها ...

اهورای نازنینم ،  مدارس به خاطر کرونا همچنان بسته اند و مجبوریم با هم تدریس های آنلاین آقای فتاح عزیز رو ببینیم و با هم درس بخونیم و بنویسیم و تمرین کنیم ... البته درس دادن به شما و تمرین تو خونه خیلی سخته ، فکر کن تو مدرسه شما 5 ساعت کامل درس می خونید و تمرین و تکرار میکنید ولی تو خونه حاضر نیستی بیشتر از یک ساعت تمرین کنی ... این ویروس لعنتی ، با تمام بدی هاش حداقل ارزش معلمای عزیز و به همه نشون داد... روز معلم ، برای معلم نازنینتون یه دسته گل گرفتیم و با یه هدیه ناقابل و یه نقاشی خوشگل که با دستای کوچولوی خودت کشیدی رفتیم منزل آقای فتاح ...البته همون دم در بهشون تبریک گفتیم و تو هدیه تو تقدیم ک...
26 ارديبهشت 1399

تولد 7 سالگیت مبارک اهورای جانم...

جان جانانم ، اهورای جانم ... امروز 7 ساله شدی و خدا را شکر ... خدا را شکر که تو پسر منی ، که اگر نبودی چقدر غصه می خوردم !!! چقدر خالی می شد جای کسی شبیه به تو ... چقدر تنها می شدم بدون تو !!! خدا را شکر که دارمت !!! و خدا را شکر که پسرِ آدمِ دیگری نیستی !!!!!!!! که اگر بودی ، حسرت نداشتنت تا همیشه گوشه ی قلبم سنگینی می کرد...! تو پسر زیبای منی ! و می دانی اهورا ... ؛ دوست داشتنت برای زنده ماندنم الزامیست ! بغلت که می کنم ، غصه ها یکی یکی زرد می شوند و از شاخه ی دل ، به زمین می افتند ...! بر گونه هایت که بوسه می زنم ، بهار می شود !!! باور کن که خدا مر...
20 ارديبهشت 1399

سیزدهمین سال با هم بودنمان را جشن میگیریم...

مهربان ترین ِ عالم ... امیر ِ قلبم ... چقدر خوب ، که هستی ! چه خوب که هوای مرا داری و چه خوب تر که دوستت دارم ! همیشه باش ؛ من نیاز دارم کسی شبیه به تو را دوست داشته باشم... من نیاز دارم کسی شبیه به تو دوستم داشته باشد ... و اینجا فقط تویی که شبیه به تویی ، فقط تویی که شبیه به تو می خندی و فقط تویی که شبیه به تو حرف می زنی ...!!!! 13 سال زیبا در کنار هم بودیم ... آرزو میکنم سالیانِ زیبا را در کنار هم... و در کنار عزیزترینمان اهورا ... با دلی شاد ، لبی خندان ، تنی سالم و فارغ از هیاهوی دنیا ... دوستت دارم و می دانم که دوستم داری ! ...
14 ارديبهشت 1399

به بهانه ی کنگر !😀

مهربون پسرم ، اهورا جانم... تو خونه نشستن ها خیلی کلافه مون کرده این روزا ... به خصوص که روزها ، بهاری و زیبا هستن... و دل آدم پر میزنه که تو این هوای لطیف بیرون از خونه باشه ! این روزا ، روزای خرید کنگر و ریواس تازه هم هست و هر سال این موقع ها میریم سمت تکاب و کنگر کوهی و ریواس ترش می خریم ... اما امسال ... به خاطر شرایط شک داشتیم که بریم یا نه !!! البته خدا رو شکر فعلا تعداد ابتلا به کرونا و مرگ و میر تو کشور خیلی کمتر شده و اکثر مناطق سفید شدن ، خلاصه تصمیم گرفتیم سه تایی با رعایت تمام اصول بهداشتی یعنی زدن ماسک و پوشیدن دستکش و استفاده مرتب از الکل و ضدعفونی کننده ، یه سر بریم تکاب ، فقط کنگر و ریواس بخریم و برگردیم... ...
9 ارديبهشت 1399

روزهای زیبای بهاری...

اهورای مامان ، روزهای قشنگ بهاری مون داره تو قرنطینه سپری میشه ، آخرای فروردین دل و به دریا زدیم و یه پیاده روی و گردش حسابی تو باغ های قشنگ آذرشهر کردیم...هوا عالی ، مناظر عالی ، صدای جوی آب و آواز پرنده هاعالی !!! اگه اینجا بهشت نیست پس چی میشه اسمش و گذاشت ؟! خیلی خیلی بهمون خوش گذشت ... و می دونی ... گردش امروز دل و جرات بهمون داد و دلتنگی ِ زیادم کار خودش و کرد و به محض اینکه راه ها باز شدن و وضع استان ها تقریبا سفید و آروم شد ، رفتیم تویسرکان دیدن مامان و بابا ، خاله راضی اینا هم قبل از ما رفته بودن ...5 روز اونجا بودیم و واقعا بعد از این همه خونه نشینی و دلتنگی چقدر این 5 روز دلچسب بود...
1 ارديبهشت 1399

روز پسر !

پسرم عطر نفس‌ های تو طعم عسله...؛ تپش نبض تو آیینه شعر و غزله...؛ پسرم فدات بشم لحظه خندیدن تو، جانم از شوق پره، روی تو ماه ازله... روز پسر تو تقویم نیست اهورا جانم ، ولی دو سه سالیه با همکارای پسر دار قرار گذاشتیم که تولد حضرت علی اکبر که روز جوان هم هست و برا خودمون روز پسر در نظر بگیریم ... پس ... روزت مبارک پسر من ...خوشگل من ...عشق من ! ...
17 فروردين 1399

سیزده به در...سال دیگه کرونا به در...!!!

جانان ِمن ، اهورا جان من ... امسال همه چیزش با بقیه ی سال ها فرق داره !!! یادمه اون وقتا ، که کوچیک بودیم ، سیزده به درا مامان و بابا زودتر از خواب بیدارمون می کردن که « پاشید بچه ها ، نکنه نحسی سیزده شما رو بگیره » خواب آلود پامیشدیم می دیدیم خونه شلوغه ، مامان یه دستش به آش رشته ی روی گازه و بابا تند تند سبد و زنبیل می یاره و وسایل و جمع میکنه تا ببره بذاره صندوق عقب ِماشین ... از صبحانه هم خبری نبود ، چون قرار بود زود از خونه بزنیم بیرون و صبحانه رو کنار پدربزرگ و مادربزرگ و خاله و دایی و... یه جای خوش آب و هوا و سرسبز، بغل ِدرختای پرشکوفه بخوریم...  تا غروب میدویدیم و میپریدیم و آتش ر...
13 فروردين 1399

یواشکی در باغ...

بگذار هر ثانیه حال تو خوب باشد ... بگذار رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند ...!!! تو لبخندت را بزن ! انگار نه انگار ... حال خوب خودت را به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن ...!!! بی واسطه خوب باش ... بی واسطه شادی کن ... و بی واسطه بخند !!! شک نکن ؛ تو که خوب باشی ، همه چیز خوب تر می شود... خوب تر از چیزی که فکرش را می کنی ... ...
9 فروردين 1399

تعطیلات عید ِ کرونایی...

پسرنازنینم ؛ امسال به لطف ویروس کرونا اولین سالی است که عید را در خانه ماندیم و سفر  نرفتیم ، ولی خودمانیم ...! با تمام یکنواختی ها و تکرار ها ، سه تایی با هم در خانه بودن هم زیبایی های خودش را دارد ... اینکه صبح ها در کمال آرامش صبحانه می خوریم ، فیلم می بینیم ، کتاب می خوانیم ، دمنوش های پیشگیری از کرونا می نوشیم😆 میوه پوست می کنیم ، بازی می کنیم ، سریال ها را دنبال می کنیم و ... زیباست ، مگر نه ؟!!!! هر چند که دل نگران عزیزانمان هستیم و آمار بیماران کرونایی و جان باختگان ، اندوه فراوانی بر دلمان می نشاند ؛ اما خوب اگر توکل به خدا و شادی نباشد حتما از پا در می آییم... ا...
3 فروردين 1399

سال نو مبارک🌸 ( آغاز دفتر 1399 )🌸

اهورایم ... ابرها هرگز حریفِ آفتاب نشدند!! نه شادی‌ها و نه دردها، مطلق و همیشگی نیستند...! این روزها هم خوب یا بد، سیاه یا سفید؛ تمام می‌شوند... آرزو می کنیم که امسالِمان خوب باشد ، و تلاش می کنیم و سالِمان را خوب می سازیم ، که نه آرزویِ بدونِ تلاش خوب است ، نه تلاشِ بدونِ آرزو ...  پسر زیبا رویم ، آرزو می کنم  در سال جدید بهترین ها برایت اتفاق بیفتد و زیباترین ها را برای خودت بسازی ...  سال ۱۳۹۹ مبارک! و تنها عید دیدنی امسال ، منزل پدرجون ...   ...
1 فروردين 1399