به بهانه 31 ماهگی دلبندم...
عاشق دنیای خودم هستم...دنیای مادری !!!!
دنیایی که متعلق به خودم نیستم...
همه جا حضور کسی را حس می کنم که آنقدر بی پناه است که آغوش من آرامش می کند!!!!
آنقدر کوچک است که دست های من هدایتش می کند...
آنقدر ضعیف است که شیره جان من پرورشش می دهد!!!
دنیای مادری را دوست دارم...
چون به بودنم معنا می دهد...
چون ارزشم را به رخم می کشد!!!!
و یادم می دهد، هزار بار بگویم «جانم» کم است برای شنیدن « مادر» از امانت خدایم...
مادری را دوست دارم...
هر چند در آیینه خودم را نمی بینم...
آن زن خسته و کم خواب در قاب آیینه ها را تنها وقتی می شناسم که دستهای فرشته ای به گردنم گره می خورد و با خنده از من می خواهد که عکسی دو نفره بگیریم...
و آن وقت است که من زیبا می شوم و زیباترین ژست دو نفره را در قاب آیینه حک می کنم...
دنیایم را دوست دارم...پسرکم را خیلی دوست دارم!!!!