سفر خاطره انگیز...
پسر نازم اهورا...
برای 3 روز تعطیلات آذر ماه ( 28 و 29 صفر ) بابا برنامه ی ناگهانی سفر چید...اونم به سرعین !!! با وجود نگرانی من به خاطر سرما و احتمال بارش برف ، اگه بگم این سفر خاطره انگیزترین سفر سه تامون تا الآن بود ، دروغ نگفتم. تو اون سرما ، آب گرم سرعین واقعا چسبید و گردش های شبانه مون تو خیابون باصفای این شهر کوچیک تو سرمای آذرماه لذت عجیبی داشت...خیلی خوش گذشت...خیلی...اینقدر که عکس گرفتن از تو رو تعطیل کردم و فقط از بودن کنار بابا و تو لذت بردم.
پسرم یادت باشه خوشبختی واقعی ، تو همین چیزای به ظاهر کوچیکه...دلم می خواد خوشبخت زندگی کنی ، خوشبختی رو هر لحظه حس کنی، نه اینکه تمام عمر ، غافل از زیبایی های کوچیک زندگیت ، به دنبال خوشبختی باشی...چیزی که نود درصد مردم گرفتارشن...
من و تو و بابا خوشبختیم اهورا ، چون همدیگرو داریم و یه آرامش بزرگ که هیچ کس نداره!!!