اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

شب برفی...

1395/11/14 16:22
نویسنده : نرگس
477 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک عزیزم...

اهورا...

برفهای زمان ما یه چیز دیگه بود...اصلا یه جوری برف می بارید که نمی شد پامون و از خونه بذاریم بیرون ، تا جایی که چند سال زمستون بهمون تعطیلات زمستونی دادن.اون وقت بود که آدم برفی درست می کردیم ، سرسره های بلند درست می کردیم و لیز می خوردیم. همه می رفتن رو پشت بوما و برف سنگین روش و با پارو می ریختن تو کوچه...بخاری ها نفتی بود و باباها می رفتن از بشکه با تلمبه نفت می کشیدن و می ریختن تو بخاری تا خونه گرم شه ...شب نشینی شبای برفی هم نمی دونی چه کیفی داشت ، وقتی با دخترخاله ها و دختر دایی ها یه جا جمع می شدیم و ساعت ها بلند بلند می خندیدیم...قصه های مادربزرگ که تمومی نداشت و برگه های خیس شده زردآلو که همیشه برقرار بود و بازی هایی که همه دور هم انجام می دادیم...یادش بخیر واقعا...

 

شب برفی

 

خیلی ساله که دیگه اون جوری برف نیومده...نمی دونم چرا همه چیز یک دفعه عوض شد.همه ی دلخوشی ها رفت و زندگی شد بدو بدو برای پول و خستگی و بی حوصلگی...نه دیگه بچه ها برا بزرگ تراشون وقت دارن و نه حوصله ای برای پدر و مادرا واسه بودن با کودکشون مونده...

دیشب اما برف بارید. از همون برفا...از همون قدیمیا...و این شد بهانه برای خیابون گردی با تو و بابا...و یاد کردن از خاطرات مون...چقدر دلم برا بابا و مامانم تنگ شد...برا اون روزا که صبح زود بابا پرده رو کنار می زد و می گفت بچه ها پاشید ببینید چقدر برف اومده و مامان در حالی که رادیو رو خاموش می کرد می گفت بخوابید مدرسه ها تعطیله...

زندگی خیلی زود می گذره پسرم...مواظب لحظه هات باش...از زندگیت لذت ببر.

الهی هر چی غمه بره زیر برف و برای تو نمونه عزیزکم.

 

شب برفی

 

شب برفی

 

شب برفی

 

شب برفی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)