سفرنامه نوروز 98 ( اهواز )

اهورای خوبم...

شب هفتم ِ نوروز به اهواز رسیدیم... شهر کارون ... شهر پل های زیبا...! شهری با مردمی خونگرم و مهمان نواز و دلشاد .

و تو، یدونه پسرم در لحظه ی ورود به اهواز...

بعد از اسکان ، تصمیم گرفتیم بریم فلافلِ اهوازی بخوریم . از هر کی آدرس یه فلافلی عالی رو خواستیم محله ی لشکر آباد و بهمون پیشنهاد کرد...و بعد از کلی انتظار تو ترافیک سنگین بالاخره به لشکر آباد رسیدیم...چه محله ای !!! چه حال و هوایی !!! فکر نمی کنم تا آخر عمرم حال و هوای زیبا و به یادماندنی لشکر آباد از ذهنم خارج بشه! یک خیابون که انتهاش و نمی تونستیم ببینیم ... دو طرفش پر از مغازه های فلافل فروشی بود که بوی فلافل ، سمبوسه و کپه آدم و بدجور وسوسه میکرد . از تمام مغازه ها صدای بلند ترانه های عربی و بندری شنیده می شد و با سر و صدای گردشگران فضای شادی رو به وجورد آورده بود. به خصوص اینکه جلوی اکثر مغازه ها یه جوون با همین آهنگا عربی یا بندری می رقصید ...مغازه ها سلف سرویس بود ... سلفی با انواع و اقسام ترشی ها !!! یه چیز خوب دیگه هم این بود که فروشنده ها  در کمال احترام بعد از اینکه مشتری غذای خودش رو تموم کرد، بر اساس چیزی که خود مشتری میگه پول دریافت می‌کنن. خلاصه که هر ایرانی تو عمرش باید یه شب غذاشو تو لشکر آباد بخوره !!!

فردا صبح به دیدن خانه ی ماپار رفتیم...خانه ای که در زمان پهلوی اول بنا شده !

پل های زیبای اهواز...

پسرم خوبه بدونی که اهواز با داشتن 10 تا پل ِ زیبا که 9 تاش روی کارونه ، تو خاورمیانه رتبه ی اول و داره و پل سفید یا هلالی قدیمی ترین پل هلالی فلزی تو خاورمیانه ست... شب که میشد نمای پل ها دیدنی بود ولی متاسفانه نتونستم عکس خوبی ازت بگیرم و ترجیح دادم فقط از دیدن پل های اهواز لذت ببریم... البته دست خالی هم نیستم !!!

ادامه دارد...