نازنین پسرم ؛ اهورا... باز هم طبق قرار هر عید نوروز ، راهی تویسرکان و خونه ی بابا محمد اینا شدیم...هر چند امسال به خاطر حال پدرجون ، امیر بابا مثل هر سال نبود... دلش پیش پدرش بود و حق هم داشت . من پیشنهاد داده بودم که امسال اصلا تویسرکان هم نریم و بمونیم پیش پدرجون اینا ، ولی بابا رو که میشناسی ، با اون دل مهربونش قبول نکرد و گفت تو باید عید و پیش خانواده ات باشی . منم ازش قول گرفتم که چند روز بعد برگردیم و خیلی نمونیم... روز ششم عید ، قرار بود برگردیم آذرشهر ، ولی مامان نسرین اینا پیشنهاد دادن سری به خرم آباد بزنیم ، هم نزدیکه و خیلی توی راه نیستیم...