اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

برای دوستان نی نی وبلاگی و برای همه ی هم میهنانم...

برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم... آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد. آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی... آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد. آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتفاقات خوبی که سال‌هاست آرزوی افتادنشان را داری و آدم‌هایی در زندگی‌ات بمانند که لا...
30 اسفند 1399

فلسفه سفره هفت سین عید نوروز...

 در آیین باستانی ایران برای هر جشن ، خوان یا سفره‌ای گسترده می‌شد که دارای انواع خوراکی‌ها بود... سفره نوروزی بر پایه عدد مقدس 7 بنا شده بود!! در زمان هخامنشیان در نوروز به روی 7 ظرف چینی غذا می‌گذاشتند که به آن 7 چین می‌گفتند، بعدها در زمان ساسانیان 7 شین رسم شد که شامل شمع، شراب، شیرینی، شربت، شمشاد، شقایق و شاخه نبات بود. بعد از سقوط ساسانیان وقتی که مردم ایران اسلام را پذیرفتند با حفظ سنت‌ها و آیین های باستانی به 7 سین تغییر پیدا کرد که شامل: سیب، سیر، سرکه، سکه، سمنو، سماق و سنجد است ! سفره ی هفت سین خودمون ، که چون قرار شد دوم فروردین بریم همدان ، جمع و جور و سا...
30 اسفند 1399

امیر ِ عزیزم ، تولدت مبارک.

من کسی را دارم که به جای تمام آدم‌ها دوستم دارد... مراقب است که غمگین نشوم و شانه‌هاش همیشه برای بغض‌های احتمالی‌ من آماده‌است! من کسی را دارم که حواسش به دلم هست که نگیرد، به چشم‌هایم هست که نبارد و به چینیِ نازک احساسم هست که نشکند... من کسی را دارم که حضورش برای من "همه" است و وقتی دارمش، نیازی به هیچ‌کس ندارم... من کسی را دارم که آرامم می‌کند در همه حال، و هر کاری می‌کند که لب‌هایم بخندد، کسی که آغوشش برای من پناه دهنده است مدام و حرف‌ها و کلامش در همه حالی مرا امید می‌بخشد. من کسی را دارم که دوستش دارم، زیاد هم دوستش دارم. م...
29 اسفند 1399

چهارشنبه سوری در خانه...

اهورای من ... در  رسم هر ساله خانه تکانی دل نگرانی هايت را بتکان خاطراتی که باعث چین پیشانی ات میشود ... نميگويم دور بريز، اما قاب نکن به ديوار دلت...! و دیگر ناراحت تمام شده ها نشو... خوش به حال باش، خوش بختی مادام العمر سخت نیست ... شايد خوشبختى همين باشد كه حس نكنى بايد جاى ديگرى باشى ، كار ديگرى كنى ، كس ديگرى باشى... همین که خودت در اینجایی که هستی ... با شادی تمام از روی تمام شعله های سرکش بپر و زردی من از تو سرخی تو از من بخوان ... و احوالت را کوک کن با ساز روزگار ... کنار سفره هفت سین ترش و شیرین زندگی ات...  روزها و دقیقه ها به سر میرسند و این تویی که خاطرات را میسازی طوری که آخر سال دیگر نیازی به خ...
27 اسفند 1399

امسال حال هیچ کس خوب نیست...

شايد اگر بيست سال پيش يكنفر مى نشست روبرويم و برايم از اين روزها ميگفت، فقط و فقط ميخنديدم و از كنارش رد ميشدم... در سالى كه گذشت، حال هيچكداممان خوب نبود... سال كه تحويل شد، سيل خانه هايمان را برد... همين كه مى آمديم از نو بسازيم، زلزله مى افتاد به جانمان... همين كه مى آمديم از نو بسازيم، آتش ميگرفتيم همين كه مى آمديم از نو بسازيم، جيبمان را مى زدند همين كه مى آمديم از نو بسازيم، هواى نفس كشيدن نداشتيم همين كه مى آمديم از نو بسازيم، دنياى مجازيمان قطع ميشد،فيلترمان ميكردند همين كه مى آمديم از نو بسازيم، خطايى ميكردند،انسانى همين كه مى آمديم از نو بسازيم، سفره اى نبود كه نان داخلش بگذاريم... گفتيم زمستان ميرود، غنچه...
25 اسفند 1399

روزهای پایانی سال 99 و قرن 1300 !!!

خدایا کمک کن در آخرین روزها و شب‌هایِ سال دل‌هایمان مهربان‌تر از همیشه و دست‌هایمان بخشاینده‌تر از هر زمانِ دیگری دست‌گیرِ افتاده‌ای باشد... نگاهایمان یاری‌رسانِ بغضی نیمه جان و آغوشمان شانه‌ای برای دردهایِ بی‌کسی باشد... خدایا کمک کن، در آخرین روزها و شب‌هایِ سال، آن‌چنان یک‌رنگ و یک‌دل باشیم که آغازِ سال‌ِمان آمیخته با عشق، محبت و مهربانی باشد... خدایا کمک کن در آخرین روزها و شب‌هایِ سال روزنه‌ی اُمیدی در این دل راه بیفتد آن‌قدر که بتابد و مهتابی کند تمام آن تاریکی‌هایِ بی‌سبب را❤️ ...
21 اسفند 1399

روزت مبارک بابا ...

امیر ِ عزیز ِ خودم ... دوست داشتنت را از سالی به سال دیگر منتقل می‌کنم همانند دانش‌آموزی که تکالیف مدرسه‌اش را به دفتر جدیدش انتقال می‌دهد! صدایت را، شمیمت، پیام هایت ، محبت هایت و نگاه های پر مهرت را ، همه و همه را به سال جدید منتقل می‌کنم... و در كمد سال جديد آويزان‌شان می‌کنم و جواز اقامت دائمی در قلبم را برایت صادر می‌کنم... من دوستت دارم .. تو را میان بازوانم حمل می‌کنم و بین چهار فصل سال می‌گردانمت... در زمستان، کلاه بافتنی قرمزی بر سرت خواهم گذاشت تا سردت نشود، در پاییز تنها بارانی‌ای را که دارم به تو خواهم داد که خیس نشوی، ...
7 اسفند 1399