اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

روز مادر متفاوت !!!

یک نفر باید باشد خیالت را از بودن روزهای بد راحت کند آنقدر که وقتی نگاهت می‌کند و می‌گوید: "بیخیال، همه چیز درست می‌شود" لبخند بزنی و مطمئن باشی وقتی او می‌گوید "می‌شود" حتما می‌شود حتما! اهورا جان ، ممنون که امسال روز مادر و برام قشنگ و متفاوت کردی ، امروز از روی کارت تبریک هایی که خانم توی گروه فرستاده بود ، یکی رو انتخاب کردی و ازم خواستی با هم درستش کنیم ، بعدم با خط خودت از روی چند تا متن تبریکی که بازم خانم فرستاده بودن ، یکی و انتخاب کردی و برام نوشتی ... چقدر لذت داره تو برام کارت تبریک بسازی و متن تبریک بنویسی !!! و از همه لذت بخش تر ... هدیه ی ...
14 بهمن 1399

برای دل ِ خودم ... تولدم مبارک.

خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می‌کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک‌تر کنم. دارم تلاش می‌کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل بیشتری برای لبخند داشته باشی. خودم جانم نگران نباش، این روزها «مسیر» ماست، ما هنوز به «مقصد» نرسیده‌ایم، ما هنوز در راهیم و راه‌های نرفته‌ی زیادی پیش رو داریم. قول می‌دهم برایت همان خانه‌ی سبز و روشن و رنگ‌ اندودی که دوست داشتی، در یک گوشه‌ی دنج، وسط یک باغ، دور از آدم‌ها... بسازم، جایی که بهار از دیوارهایش بریزد و خورشی...
12 بهمن 1399

این روزهای اهورا :

جانانم ، اهورای جانم ... فراموشی رو بلد باش؛ بی‌خیالی رو بلد باش! زندگی همیشه هم به دونستن همه چیز، سر در آوردن از هر چیز و زیادی درگیر شدن نیست... گاهی هم به خودت یادآوری کن یه سری چیزا رو یادت بره؛ به یه سری حرف‌ها اهمیتی نده؛ لبخند بزن و بگذر؛ لبخند هم که نزدی به خاطرش غمگین نشو، بغض نکن! گاهی هم بذار همه‌ی دنیا در قطعه آهنگی که با لذت گوش می‌دی، کتابی که با هیجان ورق می‌زنی، گل‌های تازه‌ای که تقدیم گلدونت می‌کنی، فیلم محشری که دلت نمیاد یه لحظه هم ازش چشم برداری، آدم جذابی که وقتی صداش رو می‌شنوی کلی سر ذوق میای، حتی صدای پرنده‌ها، آبی آسمون، برات خلاصه بشه و بس. ...
30 دی 1399

شب یلدا ، آرزوهای خوب کنیم...

امشب شب یلداست ، بلندترین شب سال ؛ چشمهايم را می بندم و در ستاره باران این شب زیبا براي يكايك آدمهايي كه به نوعى با من در ارتباطند هزاران آرزوى خوب می کنم. .. آرزو میکنم خستگى از تن ها و رنجش از دل هاو كدورت ازخانه ها برود... ! آرزو میکنم غم و درد و بيكارى و فقر و خشم از كوچه ها و خيابان هایمان برود...! آرزو میکنم جنگ و تبعيض و ظلم و زندان از دنيای مان برود...! آرزوى صلح می کنم... آرزوى بخشيدن و بخشيده شدن... آرزوى صداقت... آرزوى سر سبزى و بركت... آرزوى دوست داشتن و دوست داشته شدن... اهورا جانم ، تو هم چشم هایت را ببند ، و در ستاره باران ِ بلند ترین شب ِ ...
30 آذر 1399

پاییز را از دست ندهیم...

تا چشم بر هم بزنیم پاییز هم بساطش را جمع می کند و می رود؛ انگار اصلا با مهر نیامده بود، انگار آبانش با موهای رنگی از ما دل نبرده بود، انگار سرمایش با آتش آذر،بغل کردنی نشده بود! تا پاییز فکر رفتن به سرش نزده کینه هایمان را به دست بارانش بسپاریم تا از دلمان بشوید، غم هایمان را به دست باد بسپاریم تا از شاخه ی دلمان جدا کند. زمستان که برسد دردهایمان یخ میبندند، لیز میخوریم زیر نگاه سنگین تنهایی. و آنوقت است که بغض و دلمان با هم می شکند. پاییز را از دست ندهیم... زمستان اگر فصل شکستن بغض ها باشد ایمان بیاوریم که پاییز فصل شکستن غصه هاست... ...
28 آذر 1399

تو را دوست دارم ...

تو را دوست دارم ... مثل خوردنِ نانِ آغشته به نمك ! مثل اينكه بيدار شوي ، با سوز و تب در نيمه شب ! و بچسباني لب خود را به شير آب خوردن ! مثل باز كردن يك بسته‌ي بزرگ ، كه نداني چيست ! با اضطراب ، با شادي ، با شبهه ... تو را دوست دارم ... مثل گذر از روي دريا با هواپيما براي اولين بار ! مثل اينكه دلم را چيزي مور مور كند ... تو را دوست دارم ... مثل گفتن جمله‌ي " زنده‌ايم شكر ! " اهورا جانم ، هنوز کرونا هست ، و هنوز داریم با ترس و لرز زندگی می کنیم ، مدت ها بود برای خرید مغازه ی بابا تهران نرفته بودیم ... و باید می رفتیم !!!این روزها اما به خاطر کرونا محدودیت در رفت و آمد ...
26 آذر 1399