یک روز در ماکو
اهورای من ...
دیروز رفتیم ماکو.شهر ماکو یک شهر مرزیه که از شمال به رودخانه قره سو و کشور ترکیه، از شرق به رودخانه ارس و جمهوری آذربایجان (خود مختاری نخجوان) و از مغرب به جمهوری ترکیه و از جنوب به شهرستان خوی محدود است.
این شهر قشنگ که من خیلی ازش خوشم اومد درست وسط کوه هاست...یعنی دو طرفش پر از کوهه!!!!
اول رفتیم بازارچه و خرید کردیم.موقع برگشتن از بازارچه یه پارک اون طرف خیابون بود که تو تا چشمت بهش خورد شروع کردی به داد زدن و سُ سُ ( سرسره ) گفتن !!!!!بابا هم ماشین و نگه داشت و شما رو از ماشین پیاده کرد و می خواست کتش و بپوشه که دویدی تو خیابونبابا سریع دستت و کشید و یه پراید دقیقا از کنارتون با سرعت گذشت...
نمی تونم حال خودم و بابا رو تو اون لحظه برات وصف کنم...فقط خدای بزرگ و شکر می کنم که نظر لطفش همیشه شامل حال ماست و تو رو به دستای بزرگ خودش می سپارم.
خودت هم ترسیده بودی یهو گفتی سُ سُ و یادمون آوردی که واسه چی اونجا وایسادیم