وابستگی...
عزیزکم...اهورا ؛
بعد از تعطیلات نوروز آنچنان به من وابسته شدی که تحمل دوری نداشتی و وقتی از خواب بیدار می شدی و مامان و نمی دیدی ، گریه می کردی و بابا رو مجبور می کردی که تو رو بیاره مدرسه مامان... این شد که تقریبا یک هفته با من اومدی مدرسه و با بچه ها بازی کردی و کم کم خسته شدی و بالاخره رضایت دادی که طبق روال گذشته بعد از خواب بری خونه ی مادرجون...
اعتراف می کنم که این یک هفته هم برای من پر بود از آرامش و آسوده خاطری...
با تو دنیا پر از آرامشه ... حتی اگه شلوغ ترین پسر دنیا باشی!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی