پسر ادیبهشتی ِ من...
در اردیبهشت؛
بویِ بهشت می آید!
عطر شکوفه ها و خاکِ باران خورده...
هوش از سرِ رهگذرانِ شهرپرانده!
اردیبهشت...
شوخی بردار نیست!
همه را عاشق میکند!
مرا هم سخت عاشق تو کرد...
پسر اردیبهشتی ام ... اهورا!
می چسبد در این بهار،
کنارِ این شکوفه ها،
کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش،
یک فنجان چای"بهار نارنج"...
که کنارش پسرکی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد!
بهشت کجاست؟!
جواب این سوال ساده است...
به سادگیه آن که سر بچرخانم و چشمانم تو را ببیند...
به سادگیه آن که گوش دهم و صدای نفسهای تو را بشنوم...
به سادگیه آن که بو بکشم و عطر تو را استشمام کنم...
آری بهشت همین جاست ... درست در کنار تو اهورای خوبم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی