سفر دونفره ...
اهورای خوشگلم ...
بالاخره بعد از گذشت تقریبا دو ماه ، کار تعمیرات خونه ی مامان نسرین اینا تموم شد و با خاله ها قرار گذاشتیم بریم کمک مامان و خونه رو مرتب کنیم . بابا می خواست ما رو ببره همدان ، ولی من نذاشتم و گفتم موقع برگشتن بیا دنبالمون. آخه قراره زیاد بمونیم !🤩
خاله راضی و ترنم زودتر از ما رفته بودن ، ما هم دهم خرداد سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم طرف همدان ...تا زمانی که اتوبوس راه بیفته ، تو از پشت پنجره کلی برای بابا اشک ریختی ...🤗
تو راه هم کلی خوابیدی ، صبح زود تا رسیدیم بابا محمد و مامان نسرین و خاله و ترنم اومده بودن دنبالمون... ! رفتیم خونه ی مادرجون اینا و اونجا خوابیدیم ، چون هنوز یه سری کار رنگ مونده بود .
دو سه روز خونه ی مادرجون بودیم و تو این مدت فرش ها رو شستیم و وسایل و جمع و جور کردیم و آماده شدیم برای رفتن به خونه ی خودمون. تمیز کردن خونه و جابجایی وسایل با وجود کارگر تقریبا 15 روز طول کشید . با اینکه از صبح تا شب مشغول کار کردن بودیم ، اینقدر بهمون خوش میگذشت که خستگی تو تن مون نمی موند واقعا ...
البته تو و ترنم خیلی با هم اذیت میکردید ، طوری که خاله مرضی تصمیم گرفت نیاد و مانی رو هم به این جمع شلوغ اضافه نکنه !!!😀
سه روز به پایان سفرمون بابا هم اومد و مهمونی رفتیم و مهمونی دادیم و خوش گذروندیم ...خلاصه که این یک ماه یکی از شیرین ترین و بهترین ماه های عمرمون شد. مامان نسرین و بابا جون هر کاری که ما رو خوشحال کنه انجام دادن و خونه ی پدری رو از اونی که هست ، عزیزتر کردن .
پدر و مادر نعمتی هستن بی مانند و خدا این نعمت فوق العاده رو برامون حفظ کنه ... آمین !
صورت کارتونی اهورا😍
اینم یه روز خوب خونه ی خاله شیرین اینا ، با مهدیه و مرغش خیلی بهت خوش گذشت ...