مادر...
مادر آفریده شد،
تا ما در به در نشویم...!!!
مادر آفریده شد،
تا ما در پیچ و خم زندگی با دعایش به سلامت عبور کنیم...
مادر آفریده شد،
تا در جمعه عصر ها کسی باشد دلش تنگمان شود...
مادر آفریده شد،
تا ما در روز ، اس ام اس ِ کتابی اش را بخوانیم و بفهمیم آن دور دست ها کسی خیلی دوستمان دارد...!!!
مادر آفریده شد برای دلگرمی،دلسوزی،دلداری...
آفریده شد تا دل ببرد از آدمی...
و اگر نباشد جای خالیاش زندگی را خالی کند از سکنه...
آفریده شد تا دستهایش هر غذایی را خوشمزه ،هر دردی را التیام، هر دعایی را مستجاب و هر زندگی را بخیر کند...
وقتی که خبر مریضی مامانم و از زبون خودش شنیدم فکر کردم دنیا تموم شد... فکر کردم آسمون با همه ی عظمتش پایین افتاد ... فکر کردم خورشید خاموش شد و ماه برای همیشه از آسمون رفت...
ساعت هام پر شد از اشک و آه و التماس خدای بزرگ...که مادرم و برای ما نگه داره!!!خیلی زود رفتیم پیشش و وقتی در آغوشش گرفتم با خودم فکر کردم که زندگی هنوز قشنگه چون من تو بغل ِ مامانم هستم...
با خودم گفتم نرگس ... !!! تو که فقط برای پسرت از امید میگی و روشنی ؛ تو که معتقدی زندگی رو باید زندگی کرد... پس حالا چرا اینطوری شکستی ؟!!!
تو که می دونی زندگی بالا پایین نداشته باشه و روزای بد نباشه ، نمیتونی بگی وای امروز چقدر خوش گذشت!
تو که می دونی آدمای بد نیان تو زندگیت ، نمیتونی بگی دمش گرم فلانی چقدر خوب بود...
تو که می دونی هوا آلوده نباشه صد سال نمیتونی بگی چقدر هوا امروز خوب و عالیه!
آره دختر...
سیاهیا نباشن سفیدیا معلوم نمیشن ...
از روزگار و خدا بابتِ سیاهیا گله نکن!
همونان که باعث میشن قشنگیایِ زندگی به چِشمت بیان، فکرتو مشغولِ اونا نکن!
چشاتو ببند و فقط و فقط به سفیدیا و قشنگیایِ زندگی فکر کن و خدا رو شکر کن...
مامان من قویه... با مریضیش میجنگه و برای ما میمونه...خدا جونم مامانم و سپردم به دستای بزرگ خودت . کمکش کن و کمکمون کن...مثل همیشه بازم ازت ممنونم...
نرگس