تقدیم به مادرم برای تمام زحماتش...
این شعرو در روز تولدم تقدیم می کنم به مامان مهربونم؛
♥آسمان را گفتم...می توانی آیا ،بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه ، روح مادر گردی؟؟!!!صاحب رفعت دیگر گردی؟؟؟!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!من برای این کار کهکشان کم دارم...نوریان کم دارم...مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم...
♥خاک را پرسیدم...می توانی آیا،دل مادر گردی؟؟؟آسمانی شوی و خرمن اختر گردی؟؟!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!من برای این کار بوسِتان کم دارم...در دلم گنج نهان کم دارم...
♥این جهان را گفتم،هستی کون و مکان را گفتم...می توانی آیا ،لفظ مادر گردی؟؟؟!!!همه ی رفعت را ،همه ی عزت را ،همه ی شوکت را ، بهر یک ثانیه بستر گردی؟؟؟!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!!من برای این کار ،آسمان کم دارم.اختران کم دارم...رفعت و شوکت و شان کم دارم!!!!عزت و نام و نشان کم دارم...
♥آن جهان را گفتم...می توانی آیا،لحظه ای دامن مادر باشی؟؟؟!!!مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی؟؟؟!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!!من برای این کار باغ رنگین جنان کم دارم...آنچه در سینه ی مادر بود ،آن کم دارم...
♥روی کردم با بحر...گفتم او را آیا...می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه ،پای تا سر همه مادر گردی؟؟؟عشق را موج شوی ،مِهر را مُهر درخشان شده در اوج شوی؟؟؟!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!!من برای این کار ، بیکران بودن را ،بیکران کم دارم...ناقص و محدودم...بحر این کار بزرگ،قطره ای بیش نیم...طاقت و تاب و توان کم دارم...
♥صبحدم را گفتم، می توانی آیا ، لب مادر گردی؟؟؟عسل و قند بریزد از تو ، لحظه ی حرف زدن ؟؟؟!!!جان شوی ، عشق شوی ، مهر شوی ، زر گردی؟؟؟!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!!گل لبخند که روید ز لبان مادر ، به بهار دگری نتوان یافت ...در بهشت دگری نتوان جست!!!!من از آن آب حیات ،من از آن لذت جان ، که بود خنده ی او چشمه ی آن، من از آن محرومم!!!خنده ی من خالیست...زان سپیده که دمد از افق خنده ی او !!!!خنده ی او روح است...خنده ی او جان است...جان روزم من اگر ؛لذت جان کم دارم...روح نورم من اگر ؛ روح و روان کم دارم...
♥کردم از علم سوال ...می توانی آیا ...!!!معنی مادر را ، بحر من شرح دهی؟؟؟!!!!
گفت نی نی ...هرگز!!!!من برای این کار ، منطق و فلسفه و عقل و زبان کم دارم...قدرت شرح و بیان کم دارم...
♥در پی عشق شدم...تا در آیینه ی او چهره ی مادر بینم...
دیدم او مادر بود...دیدم او در دل عطر...دیدم او در تن گل ...دیدم او در دم جان پرور مُشکین نسیم...دیدم او در پرش نبض سحر...دیدم او در تپش قلب چمن...دیدم او لحظه ی روییدن باغ...از دل سبز ترین فصل بهار...لحظه ی پر زدن پروانه...در چمنزار دل انگیز ترین زیبایی...بلکه او در همه عالم خوبی ...همه ی رعنایی...همه جا پیدا بود...
همه جا پیدا بود...
مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادرم....عاشقتم...