نصف روز جدایی!!!!!!!!!
خوب اهورای خوشگلم...
بالاخره مرخصی مامان هم تموم شد و شنبه 25 آبان 1392 بعد از 6 ماه که لحظه لحظه شو با تو بودم رفتم مدرسه!!!
خیلی سخت گذشت...تمام روز چشمم به ساعت بود...هر چند که بابا دو بار آوردت مدرسه تا هم همدیگرو ببینیم و هم شیر بخوری ،ولی خیلی دلتنگت شدم...
وقتی مدرسه تعطیل شد،دیدم نشستی تو ماشین...من و که دیدی چنان هیجان زده شدی و خندیدی که دل مامان و آب کردی...دستت و باز کردی که بغلم کنی عزیزکم!!!
از این به بعد نصف روز و از هم دوریم...نمی دونم چطوری طاقت بیارم.آخه من عادت کردم چشمامو که باز کردم تو رو ببینم،روزم و با تو بگذرونم،با تو بازی کنم،تو چشمای قشنگت نگاه کنم و تو برام بخندی و لوس شی و دلبری کنی!!!
ولی پسرم بهت قول میدم بقیه روز و جبران کنم...برات کم نمی ذارم...مطمئن باش!!!
خیلی دوست دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی