اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

سفر دو نفره!!!

اهورا ی گلم... تابستون که میشه یعنی یه سفر طولانی به تویسرکان در پیشه... امسال هم مثل سالهای قبل ، قرار شد بریم پیش باباجون و مامان نسرین و یه مدت پیش شون باشیم. فقط این بار یه فرق داشت اونم این که من و تو بدون بابا باید می رفتیم و بعدا بابا خودش میومد دنبالمون. در ضمن این اولین سفر تو ، عزیز دل مامان با اتوبوس بود.  لحظه ی رفتن و هیچ وقت فراموش نمی کنم ... تو چنان بغض کرده بودی که حتی نمی تونستی حرف بزنی ! بابا که بغلت کرد زدی زیر گریه و اونقدر گریه کردی که بابا مجبور شد همین طوری بدون برنامه با ما تو اتوبوس بشینه و بیاد تویسرکان. بابا دو سه روز بعد برگشت آذرشهر ، و این بار تو با رضایت ازش خداحافظی کردی....
11 تير 1396

1500 روزه شدنت مبارک!!!

اهورای خوبم...پسرک پرمهرمن !!! زود بزرگ نشو مادر..کودکی ات را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانی ام را!!!!! زودبزرگ نشو فرزندم...قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام. آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن و سال هیچ خبری نیست گلم.هر چه جلوتر می روی همه چیز تندتر از تو قدم بر میدارد .حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی.الهی هرگز هم قدمش نشوی ، هرگز...همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش...یک قدم...دو قدم..ولی زود بزرگ نشو جان مادر!!!! آرام آرام پیش برو گلم .آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. ان سوی سن ...
27 خرداد 1396

باغ وحش...

پسرک ناز من ... اینقدر عاشق حیواناتی که وصفش در چند جمله نمی گنجد...وقتی سبد پر از حیواناتت رو برمی داری ، ساعت ها با اونا مشغول میشی. ازشون نگهداری می کنی ، بهشون غذا می دی و گاهی حتی اونا رو به ما می فروشی و صدالبته چند دقیقه بعد به بهانه غذا دادن از ما پس می گیری شون.     عاشق کارتون حیواناتی ، پازل حیوانات می خری ، در مورد طرز زندگی شون مدام سوال می پرسی و از دیدن شون سیر نمیشی ... با بابا قرار گذاشته بودیم که این بار که تهران رفتیم حتما تو رو ببریم به باغ وحش تا حیوونا رو از نزدیک ببینی... و رفتیم و چقدر خوشحال بودی و چقدر بهت خوش گذشت... ما هم از دیدن شادی تو شاد بودیم.....
4 خرداد 1396

بی دلیل دوستت دارم.

پسرم چقدر زود بزرگ میشوی؟برای چه این همه شتاب داری؟برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست اما اینگونه که تو میروی میترسم از تو جا بمانم. پسر قشنگم انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پرتلاطم این دنیا سپردم تا زندگی کند، نفس بکشد ، ببالد... میوه ی دلم روزهایی که میگذرند باز نمیگردند و روزهایی که می آیند من برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و فردا برای رفتنشان بی تابی خواهم کرد من جرعه جرعه ی این لحظات ناب را سر میکشم. تو را دوست دارم به خاطر تمام زیبایی هایی که از این دنیا نشانم دادی . تو را بی هیچ دلیلی دوست دارم...   ...
1 خرداد 1396

تخت سلیمان...دوباره!!

پسرک 4 ساله ی من... خیلی دوست داشتم بابا محمد و مامان نسرین مجموعه ی تخت سلیمان و ببینن ، به خاطر همین جمعه راه افتادیم به سمت تکاب ... برعکس دفعه ی قبل که باد شدیدی می وزید ، این بار هوا عالی بود و حسابی گشتیم...                   ...
24 ارديبهشت 1396

یکی یکدانه ام...تولدت مبارک!!!

نرم نرمك بهار مني  که از راه ميرسي ...   ارديبهشت!!! باز هم ارديبهشت،   از تو ... تو كه از نژاد ِ مني و... از نژاد ِ مردي كه دوستش دارم بي دليل آري گفتم بي دليل دوست داشتن كه دليل نميخواهد نازكم   تو از نژاد ِ مايي... به احترام ِ تو نماز ِ عاطفه ميخوانم. براي خاطره هايم تعريف خواهم كرد كه تو چقدر سرشار از من و پدرت هستي. ارديبهشت با آمدن تو در ذهن من جاودان خواهد شد. ...
20 ارديبهشت 1396

عاشق ترین خیاط...

نگاهم کن... می خواهم چشم هایم را به چشم هایت بدوزم... می خواهم به این دنیا نشان بدهم که ... عاشق ترین خیاط منم!!!                 ...
15 ارديبهشت 1396

دهمین سالگرد ازدواج مان مبارک.

*برای دهمین سال در کنار هم بودن* امیــــــــــــــــــــــــرم....   وقتی در کنار تو هستم هیچ آرزوی جدیدی اتفاق نخواهد افتاد. غم ممنوع است و غصه قدغن. وقتی در کنار تو هستم انگار کن زمین هم نمی چرخد. در جایت جا به جا نشو. دلم جا به جا می شود . آن وقت تیترهای یک روزنامه تغییر خواهد کرد و خواهد نوشت به عجایب هفتگانه ی جهان یکی اضافه شد. وقتی در کنار تو هستم باید هم به عجایب هفتگانه اضافه شود ، آنقدر که دلم عجیب میشود . نگاه کن در کنار تو که باشم اوج می گیرم و با تمام وجودم احساس می کنم رنگ زندگی عشق  میشود ... دوست دارم همه ی آرزوهای خوب را برای خودم بردارم اما حقیقت چیز دیگری ست تا من هستم تمام آرزوهای خوب جها...
14 ارديبهشت 1396

اردو با اهورا...

نازنین پسرم... اردوی امسال مدرسه ، حسابی بهم خوش گذشت ؛ آخه تو همراهم بودی ... هرچند که خیلی ندیدمت چون فقط با بچه ها مشغول بودی و بازی می کردی.به تو هم خیلی خوش گذشت و چنان خسته شده بودی که به محض رسیدن به خونه خوابیدی...                       بگذار تا ببوسمت ای نوشخندِ صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب بیمار خنده های توام  بیشتر بخند خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب...     ...
11 ارديبهشت 1396

جوجه های اهورا

اهورای من... چند وقتی بود که جوجه می خواستی ، یعنی دقیقا از روزی که جعبه ی پر از جوجه های رنگی رو کنار پیاده رو دیدی... با وجود مخالفت زیاد من و بابا ، بالاخره ما رو تسلیم کردی و دو تا جوجه خریدی...     جوجه ها مدت زیادی با ما بودن و تو حسابی باهاشون سرگرم شده بودی...بزرگ شدن شون و از روی سفیدشدن پرهای رنگی شون می شد فهمید...     ولی تو به داشتن 2 تا جوجه اکتفا نکردی و بهانه پشت بهانه که اردک می خوای!!! و این غیر ممکن بود...زندگی آپارتمانی و اردک ؟!!!!! و مجبور شدیم به خاطر راضی شدن تو دو تا جوجه ی دیگه بخریم و به این ترتیب جوجه های تو شدن 4 تا... ...
6 ارديبهشت 1396