شمارش معکوس
آرام جانم :
١١ ماه و 10 روز گذشت از آغاز بودنت ..
١١ ماه و 10 روز با تو زیستیم و عاشقی کردیم...
شمارش معکوس آغاز شد...
فقط ١0روزمانده تا سالروز زمینی شدنت...
10 روزی كه به سرعت برق و باد ميگذرد و من مي مانم حيـــــــــــران !
مثل تمــــام اين 11 ماه!
امروز یعنی 10 اردیبهشت ماه ١١ماه و 10 روز از آمدنت به خانه ی کوچکمان میگذرد و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای ما تا زیباترین لحظه ها را برایمان بسازی . . .
از بدو آمدنت به زندگیمان و از همان لحظه ای که شدی همه چیزمان . صدایت شد بهترین آهنگ زندگیمان و نگاهت زیباترین تصویر .
ای اجابت دعایمان... اهورا!!!
اهورای عزیزم آنچنان به زندگی ام رنگ و بوی دلنشینی بخشیده ای که به خاطر نمی آورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه بوده است؟؟؟
خداوندا چگونه شاکر باشم نعمتی را که از به خاطر آوردن تک تک لحظات نابش ، اشک در چشمانم حلقه میبندد!
لحظات شیرین و تکرار نشدنی شیطنت های پسرکم که گهگاه صبرم را نیز بر هم میریزد!
لحظات به خواب رفتنش که آنقدر خودش را در آغوشم جابجا میکند و آنقدر پوست لطیف بی همتایش نوازشگر دستهای خسته ام میشود که گاه من زودتر از او به خواب میروم!
لحظات خاطره انگیز و پر لذتی که آوای دلنشین قهقه های کودکانه اش تمام فضای خانه را پر میکند و هر چقدر خسته باشم لبخند بی مقدمه بر لبانم جاری میگردد...
لحظاتی که در نیمه های شب در حالی که بین خواب و بیداری است همچون فرمانروایی قدرتمند صدایم میزند!
و تک تک ثانیه های با اهورا بودن که بسیار دلنشین است هرچند گاه به خاطر شب زنده داری های پی درپی و خستگی های روزانه این نعمت بزرگ را تنها برای ثانیه ای از یاد می برم و احساس ناتوانی میکنم.
اهورایم متشکرم...
و خداوندِ مهربانتر از مهربانم عاشقانه دوستت دارم که ثانیه های زندگی ام را اینچنین انرژی بخشیده ای و زیبا ساخته ای...