اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

پیشرفت های اهورا ...

1393/7/21 20:15
نویسنده : نرگس
539 بازدید
اشتراک گذاری

پسر بهاری من در روزهای پاییزی

 

* چشم،گوش،دهان،بینی،شکم،دست و پا و سرشو میشناسه و هر کدوم و بپرسیم نشون میده...راضی

* آخر هرچیزی مثل خوردنی،آهنگ ،فیلم ،تاب بازی و ... می گه : دَ....یعنی تموم!!!!چشمک

* عاشق انیمیشن حسنی تو ده شلمروده و وقتی شروع میشه جیغ می کشه و دست می زنه و میگه پَو...( این کلمه آخری رو هر چی فکر کردیم نفهمیدیم یعنی چی؟؟؟!!!!!)سوال

* به هر کسی که می رسه میگه لالا(تو مایه های یاالله)!!!!!!!تعجب

* همش میره کنار بخاری و اجاق گاز و میگه جیزه!!!مامان...جیزه!!!!!دستشم الکی می بره جلو با ترس داد میزنه بَو....خندونک

* جدیدا هم دو تا پاشو باز می کنه راه میره و میگه لَه لَه...سکوت

* کلمات جدید = کفش:بَپش _ دو تا : دی تا _ سلام : اَلام _ توپ : بوپ _ نانای : نانا _ بدو بدو : بیدو بیدو _ قابلمه : قاقا _ قاشق : قاقو _ دایی : دادا _ عمه : عَمَ _خاله : آلِ _ آبجی : آبِدی _ عروسک : اَرآرام

* ما : اهورا خروس میگه ...

اهورا : قو...قو...

ما : اهورا جوجه می گه ...

اهورا : دیه...دیه...

* به اسب میگه اَبس و تا عکس شو میبینه میگه بیتو بیتوقوی

* یعنی عاشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق موزه!!!!خوشمزه

* تا تلفن زنگ میزنه میدوه خودش جواب میده .تازه مبایل و هم دستش میگیره و قدم زنان با باباجون و مامان جونش تعریف میکنه!!!!!دلخور

* به دختر عمش ،مبینا ،میگه آبِدی...یه روز تو ماشین نشسته بودیم اهورا هم پشت فرمون بود.مبینا بهش گفت اهورا دنده بده.اهورا هم دستش و به دنده زد.بعد گفت اهورا فرمون و بگیر...اهورا هم فرمون و با تمام قدرت چرخوند...بعدش مبینا گفت حالا گاز بده...

و اهورا محکم دست خودش و گاز گرفت...سکوتقه قهه

( در ضمن برف پاک کنا رو هم می تونه بزنه و چراغ هم میده!!!!!)

* لوس که میشه به من میگه مامانی , به باباش میگه بابایی و به عمه هم می گه عَمَیی!!!!!!شاکی

* وقتی هم که به ما احتیاج داره و ما هم مشغول کاری هستیم تند و تند دستمون و بوس می کنه!!!! ماشالله آخر سیاستهعینک

* عاشق تاب سواری توی پتو و لحافه!!!!یعنی آخر سرگرمیه براش!!!! وقتی هم سوار میشه میگه آبَ...آبَ ولی تازگی ها یاد گرفته میگه تاب تاب!خنده

* هر کی آمپول میزنه اهورا هم به شکم دراز میکشه و دستش و می ذاره پشتش ...یعنی واسه منم آمپول بزنید!!!!خندونک

دندان های جدید.

دندون سیزدهم اهورا (رنگ آبی) سوم شهریور بیرون اومد و 3 تا دندون دیگه ای که توی عکس مشخص کردم تو 3 تا ماهگرد پی در پی جوونه زدن...

دندون چهاردهم ( رنگ سبز ) 20 شهریور

دندون پانزدهم ( رنگ بنفش ) 20 مهر

دندون شانزدهم ( رنگ قرمز ) 20 آبان

مبارکت باشه عشقم...

پسندها (5)

نظرات (4)

عاطفه
30 آبان 93 23:46
ماشالله به گل پسرم با این همه موفقیت اش تو همه ی امور. با اون لحن شیرین واژه هاش مرواریدای جدید هم مبارک.
مامان نرگس
1 آذر 93 20:02
آفرین به اهورا جون که اینهمه بزرگ شده خدا حفظش کنه واستون.......
الهه مامان امير محمد
3 آذر 93 9:35
فداي گل پسر با اين شيرين كاريها و شيرين زبوني‌هاش. خدا حفظت كنه خاله. جالبه كه امير محمد منم هروقت با تلفن يا موبايل ميخواد صحبت كنه راه ميره و حرف ميزنه
مامان نسرین
6 آذر 93 13:50
هزاران بوسه بر لبهای که واژهای به این زیبای را ادا می کند اهورا جونم این رو مینویسم که وقتی بزرگ شدی بدونی روزی چندبار زنگ می زنیم تا شیرین زبونیهات رو بشنویم وباهر جیغ ودادهات منو بابامحمد عمر دیگه ی پیدا میکنیم همیشه باش تا ماهم باشیم