باز هم عید فطر و باز هم تویسرکان
اهورای مهربونم...
امسال هم مثل سال های گذشته تعطیلات عید فطر و رفتیم تویسرکان...
البته این بار بابا بعد از سه روز رفت و ما تقریبا 17 روز خونه بابا جون اینا موندیم...خیلی خوش گذشت وشما این بار بابا محمد و خیلی اذیت کردی،طفلکی نمی تونست بیرون بره چون زود دنبالش گریه می کردی و می گفتی منم میام...بابا جون می پرسید کجا و شما می گفتی پارک!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه که هر روز پارک می رفتی...دیگه اینکه تو این سفر عالی شما از پوشکت جدا شدی و تو پست بعدی عکساش و می ذارم...
یه چیز دیگه!!!!!
هر وقت که باباجون اینا میان آذرشهر یا هر وقت ما میریم تویسرکان شما حرف زدنت بهتر میشه...چون همه فارسی حرف می زنن!!!!این بار می تونم بگم حرف زدنت 100 در 100 کامل شده.جمله های درست میگی...خیلی از کلمات و که قبلا نمی تونستی بگی حالا خیلی خوب به زبون میاری و خلاصه خیلی شیرین زبون شدی.
راستی...از بس می گفتی قوقولی بابا مجبور شد 2 تا جوجه برات بخره،که خیلی دوسشون داشتی و همش می رفتی تو حیاط پیش اونا!!!!