روزت مبارک مادر...
مادرم مدرک پزشکی ندارد ؛
ولی دست هایش کاری می کنند که هزار قرص و دوا نمی کند ...
شماره نظام مهندسی ندارد ؛
ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد...
نقاش نیست ؛
ولی با یک کلام ، لبخندی روی لب هایم می کشد که هزار نقاش از پس کشیدنش برنمی آیند...
ندیده ام توی استدیوی ضبط صدا وقت بگذراند ؛
ولی آهنگ صدایش از هر موسیقی گوش نوازتر است...
مادرم سرآشپز و رستوران دار نیست ؛
ولی عطر و طعم غذاهایش هوش از سر می پراند...
بهشت را زیر پایش ندیدم ،
ولی شک ندارم بهشت زیر پاهایش نیست...
بهشت نعمت وجودش است...
روزت مبارک مادر...
امسال روز مادر برای من رنگ دیگری داشت...چون اولین هدیه اهورا را بدون اینکه خبر داشته باشم از دستان کوچکش گرفتم...با مادربزرگش خرید رفته بود و با سلیقه ی دوست داشتنی اش و با وجود اصرار مادربزرگش مبنی بر خرید یک چیز دیگر ، پافشاری کرده و همین مرغ تاب سوار را خریده بود...