اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

سفرنامه شهریور 97 ( انزلی - لاهیجان )

1397/6/3 14:24
نویسنده : نرگس
471 بازدید
اشتراک گذاری

پسر خوبم اهورا ؛

دلمون یه سفر سه نفره می خواست...بابا و خودم و خودت. پس راهی شمال شدیم و بعد از گذشتن از گردنه حیران ِ زیبا و خوردن بلال خوشمزه اش ، رسیدیم به بندر انزلی ...

 

 

 

 

 

 

 

بعد از اینکه اسکان گرفتیم و یه کباب عالی و خوشمزه کنار خیابون خوردیم ، یک دور توی شهر چرخیدیم وپرس و جو کردیم و متوجه شدیم برای دیدن تالاب انزلی باید صبح خیلی زود بیدار بشیم تا گرما و ازدحام جمعیت اذیت مون نکنه ...

این شد که ساعت 6 بیدار شدیم و رفتیم سمت تالاب انزلی ... هنوز کسی برای بازدید از تالاب نیومده بود و فقط چند نفر از اهالی شهر برای ورزش صبحگاهی توی پارک بندری جمع بودن. بابا یه قایق برا سه تامون کرایه کرد و همراه با راهنما راه افتادیم ... راهنما می گفت متاسفانه درصد زیادی از آب تالاب خشک شده و تعداد نیلوفرهای مرداب هم کمتر شده ، ولی باز هم زیبایی تالاب و منظره های عالی طبیعت و مرغان مهاجر و محلی هر بیننده ای را میخکوب می کرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راه دیگر تالاب منتهی می شد به جزیره ی اسب های وحشی که طبیعتش بکرتر از تالاب بود و منظره ی گله ی گاوها و اسب های وحشی واقعا بی نظیر بود. پسرم ، چنان ذوق کرده بودی که قابل وصف نیست ... چون تو عاشق اسبی و اون همه اسب طبیعتا تو را به وجد می آورد... می خواستی هر طور بود سوار اسب بشی ولی راهنما گفت که نباید نزدیک اسب ها بشی چون زود رم می کنن و خطرناکه ... البته اسب رام هم اونجا بود که برای صاحبش کسب درآمد می کرد و تو به مراد دلت رسیدی...

 

 

 

 

این هم پسته ی دریایی ِ... راهنما می گفت وقتی گلبرگ های نیلوفر می ریزه ، این کاس برگ ازش باقی می مونه که دونه هاش خوردنی هستن و به عنوان پسته ی دریایی تو بازار به فروش می رسه. البته فروشش غیر قانونیه . چون وقتی این دونه ها توی آب می ریزه هر کدوم یه گل نیلوفر جدید میشه و نباید پسته ها رو چید و از مرداب خارج کرد ولی خوب...متاسفانه بازار پر بود از این پسته ها...

 

 

بعد از تالاب رسیدیم به قسمت دوست داشتنی من... یعنی بازار آزاد انزلی و گشتن پاساژ ها و دیدن رنگ های مختلف و اجناس زیبا و مردم پر جنب و جوش و ...

 

 

و یه بعدازظهر آروم و زیبا کنار دریا ...

 

 

 

 

از انزلی حرکت کردیم و شب رسیدیم به لاهیجان... توی شهر چرخیدیم و سوغاتی خریدیم... کلوچه های خوشمزه ی لاهیجان و چای...کلی پیاده روی کردیم و لذت بردیم از دیدن این شهر زیبا. شام مونم خریدیم و رو چمنای پارک خوردیم... خیلی خوش گذشت... خیلی !!!

 

 

 

 

 

 

 

روز بعد به بام زیبای لاهیجان در قسمت بالایی شیطان کوه رفتیم و از بالا شهر را خوب تماشا کردیم.از آن بالا  استخر لاهیجان و مزارع چای پیدا بود... سر سبز ، زیبا و دل انگیز...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و مقبره ی شیخ زاهد که هم دوره ی هفتمین پادشاه اسماعیلیه بوده و به خاطر امانتداری بیش از حد به او شیخ زاهد می گفتند...دختر او همسر شیخ صفی الدین اردبیلی بوده که بعدها جانشین شیخ زاهد می شود...

 

 

 

سری هم به موزه ی چای زدیم ... جایی که مقبره کاشف السلطنه ، پدر چای ایران هم هست...

محمد میرزا در زمان پادشاهي مظفرالدين‌شاه به سمت ژنرال كنسولي ايران در هندوستان منصوب شد. وي از بدو ورود به هند تمامي كوشش خود را بكار برد و از ابتدا شروع به مطالعه در مراكز كشت و كارخانه چاي نمود. در سال 1279 ه.ش. مقدار زيادي تخم چاي بعلاوه 3 هزار گلدان نهال چاي خريداري كرد و با خود به ايران آورد. به جهت اينكه آب و هواي شمال ايران را براي كشت چاي مناسب ديد از هيات حاكمه تقاضاي زمين در شمال ايران نمود. اولين زميني كه به منظور كشت چاي در اختيارش قرار گرفت در شهر لاهيجان و تنكابن بود. به تدريج لاهيجان مركز چاي شد و چايكاري از اين شهر به ساير شهرهاي شمالي گسترش يافت. محمد میرزا بعد از موفقيت در بومي كردن صنعت چاي از طرف مظفرالدين شاه ملقب به كاشف‌السلطنه شد.به اشتباه معروف است كه كاشف‌السلطنه تخم چاي را در عصاي خود پنهان كرد و به ايران آورد.  كاشف‌السلطنه در پاييز 1307 ه.ش. براي سومين بار و آخرين بار به سفر درازي دست مي‌زند كه عمدتا چين، ژاپن و هندوچين بود. آوردن انواع جديدي از چاي و استخدام متخصصين چاي منظور اين سفر بوده است. در چين چهار متخصص چيني را استخدام مي‌كند و ماشين‌آلات كشاورزي جديد براي زراعت چاي خريداري مي‌نمايد و با دختری چینی هم ازدواج می کند. به همین خاطر در لاهیجان بناهای بسیار زیادی وجود دارند که به سبک چینی ساخته شده اند.

 

 

 

 

 

این بیت را کاشف السلطنه بسیار استفاده می کرده :

کسانی که بد را پسندیده اند       ندانم ز خوبی چه بد دیده اند!!!

در ادامه ی سفر ، به رشت رفتیم... شهر زیبای میرزاکوچک خان جنگلی...

 

 

 

 

 

 

 

 

عمارت کلاه فرنگی رشت مربوط به دوره قاجاره و تو باغ محتشم ( پارک قدس ) واقع شده ...

 

 

 

و زیبا کنار...

 

 

 

آخرین مقصدِ سفر آبشار زیبای ویسادار در چند کیلومتری تالش بود...

 

 

 

 

خوب پسرم... سفرمون به پایان رسید... با کوله باری از خاطرات خوش و رنگارنگ...

اهورا...من عاشق دلخوشی های کوچیک مون هستم... من عاشق بابا هستم و عاشق تو ... و عاشق لحظه های خوش زندگی مون...

 

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان مهلامامان مهلا
30 اردیبهشت 98 22:28
سلام
سفرنامه جالبی بود!
لذت بردیم👍
نرگس
پاسخ
😘