تولد 8 سالگی ات مبارک جانانم...
تو به دنیا آمدی و از به دنیا آمدنت ،
هزار هزار پروانهی سرکش، در میدان آزادی قلب من انقلاب کردند ...
تو به دنیا آمدی و تمام آرزوهای مردهام، جان گرفتند ، شاخههای خمیدهی احساسم، قد کشیدند و آسمان خاکستری جهانم، پر نور شد.
تو به دنیا آمدی و بهار شد، صبح شد، متولد شدم ، پرواز کردم ...
چقدر تو را میخواهم!
پسرم ، تو چکار کردهای که اینقدر تو را میخواهم؟؟؟؟
تو چکار کردهای که نور، از کهکشان چشمان تو میتابد؟؟
که عشق، از کلام تو آغاز میشود، و امید، نام گیاهیست که در باغچهی لبخندهای تو میروید.
اهورای جانم ... جانانم ...
کاش میشد برای تو بمیرم؛
کاش میشد برای تو هزار بار بمیرم و با لمس داغ انگشتهای تو، جانی دوباره بگیرم.
فرزندم ...
گل کردی در من ... اردیبهشت شدم !!!❤️
تولدت مبارک ...
بمان برای ما ، برای مامان ، برای بابا...
پ.ن .1 : قسمت اول تولدت ، با عمه و مبینا رفتیم کنار سد و با کیکت عکس گرفتیم.
پ.ن.2 : قسمت دوم تولدت ، افطاری تو رستوران شاندیز بود که به خاطر کرونا خیلی خلوت بود و خیلی خودمونی طبقه ی پایین نشستیم و خوش گذشت .مامان نسرین و بابا جون نتونستن بیان ، هم به خاطر ماه رمضون ، هم به خاطر اینکه مشغول تعمیر خونه شون بودن ، واقعا جاشون خالی بود ...
پ.ن.3 : قسمت سوم تولدت ، خونه خودمون بود که خیلی خیلی خیلی خوش گذشت . تو یکی از فیلم ها میای جلو دوربین و میگی ، من عاشق این تولدم ... خدا رو شکر که بهت خوش گذشته عزیز دل نرگس.
پ.ن.4 : برای هدیه امسال ازمون خواستی دوچرخه تو عوض کنی چون دیگه برات کوچیک شده بود . بقیه هم پول دادن بهت ...