اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

پسرم یک ماهگی مبارک...

تا عشق آمد ، دردم آسان شد خدا راشکر ! مادر شدم ، او پاره ی جان شد خدا را شکر! شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من... لبخند زد ، جانم غزل خوان شد... خدا را شکر ! من باغبان تازه کاری بودم ، اما او یک غنچه ی زیبا و خندان شد... خدا را شکر! او آمد و باران رحمت با خودش آورد! گلخانه ی ما هم گلستان شد... خدا را شکر! سنگ صبورم ، نور چشمم ، میوه ی قلبم! شب را ورق زد ، ماه تابان شد... خدا را شکر ! مادر شدن یک امتحان سخت و شیرین است... دلواپسی هایم دو چندان شد... خدا را شکر !   پسر زیبایم...اولین ماهگرد تو...
20 خرداد 1392

سفر نامه ،تویسرکان

پسر عزیزم... اولین مسافرت شما به همدان (تویسرکان)بود...  وقتی 12 روزه شدی، همراه باباجون و مامان جون رفتیم تویسرکان.18 روز اونجا بودیم.خاله ها واسه تولدت نیومدن،آخه امتحان پایان ترم داشتن...کلی واست ذوق کردن،ولی مامان جون اصلا" اجازه نمی داد بغلت کنن.می گفت خیلی کوچولویی... حتی کسی نمی تونست ببوسدت پسرم!!! اینم چند تا از عکسای شما تو خونه ی مامان جون اینا:     وقتی 1 ماهه شدی بابا با مادرجون و پدر جون و عمه و مبینا اومدن دنبالمون.نمی دونم چرا همش اتفاقای بدبد می افتاد!!!مثلا" روزی که می رفتیم همدان (گنجنامه) بابا تصادف کرد...یه کم دیگه رفتیم رو یه سنگ گنده...
17 خرداد 1392

شنوایی سنجی

قرار بود دوازده روزگی اهورا ببریمش شنوایی سنجی... بابا جون و مامان جون با هم بردنش بیمارستان...البته بدو تولد هم شنوایی سنجی شده بود و این بار دوم بود.همون روز هم می خواستیم بریم همدان که برای یک ماه پیش باباجون اینا باشیم. خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت. مسئول بخش شنوایی سنجی گفته بود که یک ماهگی هم یه تست دیگه داره.مامان جون خواهش کرده بود که اون تست رو هم همین الآن انجام بدین ؛چون اهورا خان داره میره همدان!!! خانم پرستار گفته بود که نمی شه چون بچه 10-12 روزه به این تست پاسخ نمیده... خلاصه از مامان جون اصرار و از خانم پرستار انکار ...تا بالاخره قبول می کنن و جالب اینجاست که اهورا به تست عکس العمل نشون میده !!! ...
1 خرداد 1392

11 روزگی و جدا شدن بند ناف...

آرزو دارم بهاران مال تو شاخه های یاس خندان مال تو ساده بودن های باران مال تو آن خداوندی که دنیا را بساخت تا ابد همراه و پشتیبان تو پسرم روزی که به دنیا اومدی بند نافت و که سخت ما رو به هم پیوند داده بود از من جدا کردن و امروز که تو فقط 11 روز داری این رشته از  تو جدا شد...ابتدایی ترین مزه استقلال  نوش جونت باشه...     ...
31 ارديبهشت 1392

اهورا 7 روزه شد...

پسرک نازم آرزو داریم ناخواسته به دست آوری آنچه را که خواسته ات است و شگفت زده با خود بیاندیشی آیا کسی برایم روزی این چنین آرزو کرده بود؟!!!!!!!!!!! آن روز بدان که در چنین روزی پدر و مادرت این چنین آرزویی برایت کرده اند...             ...
27 ارديبهشت 1392

عکس های روز دوم و سوم اهورا...

دوستت دارم هدیه ایست ؛که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد... قیمتی دارد ؛که هر کس توان پرداختنش را ندارد... جمله ی کوتاهیست؛که هر کس لیاقت شنیدنش را ندارد... پسرکم ؛اهورا بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستی...   ...
23 ارديبهشت 1392

تولدت مبارک...

امروز فرشته ی ما  از آسمان به زمین آمد ... خوش آمدی فرشته ام...           چه لطیف است حس آغازی دوباره... و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن!!!! و چه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد تو... روز تو... روزی که تو آغاز شدی... اهورای من تولدت مبارک... ...
20 ارديبهشت 1392

معنی اسم گل پسرم

معنای ((اهورا)) ♥ به لغت اوستا: وجود مطلق و هستی بخش اهورا مزدا هستی بخش بی همتا و خالق عالم را گویند.   ♥ واژه نامه ی آزاد: خدای بزرگ ایرانیان باستان و زردتشتیان،خالق زمین و آسمان و آفریدگان. امشاسپندان و ایزدان نیز آفریده ی اویند. او عین قدرت و دانش و منبع خیر و راستی و تقدس و تقوی است.   ♥ فرهنگ فارسی معین: اهورا به معنی سرور بزرگ. خدای بزرگ ایرانیان باستان و زردتشتیان.   ♥ فرهنگ لغت عمید: (اسم)(پهلوی: ohar)در آیین زردتشتی ،وجودی که صورت ظاهر ندارد و حیات بخش ،یکتا ،بی همتا،بزرگ و دانای مطلق است؛خداوند....
17 ارديبهشت 1392

نمی دانم!!!!!!!!!!

نمی دانم... در آستانه ی تولد کودکی هستم که نمیدانم مرا از خودم دور می کند یا به خودم نزدیک تر... قلب کوچکی درون من شروع به تپیدن کرده که نمی دانم بعد از متولد شدن در مواجهه با دنیای اطرافش پر از کینه خواهد بود یا سرشار از مهر... نمی دانم کدام تپشش در کجای این جهان بزرگ و در چه زمانی به عاشقانه ها دعوتش خواهد کرد و آیا مرا در تک تک تپش هایش به یاد خواهد داشت؟؟!! دست های کوچکی درونم رشد می کند که نمی دانم تا کدام صفحه ی زندگیم دست مرا خواهند گرفت و آیا می شود در لابلای انگشت هایش نشانی از نوازش هایم را دید؟؟!! نمی دانم پاهای کوچکی که در درونم قد می کشند،قدم به کدام ج...
15 ارديبهشت 1392