سفر نامه ،تویسرکان
پسر عزیزم...
اولین مسافرت شما به همدان (تویسرکان)بود...
وقتی 12 روزه شدی، همراه باباجون و مامان جون رفتیم تویسرکان.18 روز اونجا بودیم.خاله ها واسه تولدت نیومدن،آخه امتحان پایان ترم داشتن...کلی واست ذوق کردن،ولی مامان جون اصلا" اجازه نمی داد بغلت کنن.می گفت خیلی کوچولویی...
حتی کسی نمی تونست ببوسدت پسرم!!!
اینم چند تا از عکسای شما تو خونه ی مامان جون اینا:
وقتی 1 ماهه شدی بابا با مادرجون و پدر جون و عمه و مبینا اومدن دنبالمون.نمی دونم چرا همش اتفاقای بدبد می افتاد!!!مثلا" روزی که می رفتیم همدان (گنجنامه) بابا تصادف کرد...یه کم دیگه رفتیم رو یه سنگ گنده و لاستیک ماشین ترکید و...
اما خدا رو شکر هیچ کس صدمه ندید.عمو مهدی هم از تهران اومد تا تو رو ببینه گلم.خلاصه اون روز با همه ی بدبیاری ها رفتیم گنجنامه و حسابی هم خوش گذشت...
اینم عکست با بابا تو گنجنامه:
روزی که داشتیم برمی گشتیم خونه هر دو غمگین بودیم،ولی بابا جون بهمون قول داد که زودی میاد به دیدنمون و بعد از امتحانای خاله جون به قولش عمل کرد و اومدن پیشمون...