باز هم دلتنگی برای اهورا!!!!!!!!!!!
پسر نازنینم...
هنوز 1 ماه نشده که از همدان برگشتیم...باز هم باباجون و مامان جون دلتنگت شدن!!!!!!!!!!اونقدر دلتنگ که برای بار چندم این مسافت 800 و چند کیلومتری رو به خاطر تو طی کردن و اومدن به دیدنت...
اینم هدیه های این دفعه:
اون قلک و می بینی پسرم؟؟؟؟
کم کم خودت بزرگ می شی و با پر کردن همین قلک معنی پس انداز و سرمایه گذاری رو یاد می گیری!!!
فقط دلم می خواد آدمای محتاج و هیچ وقت فراموش نکنی عزیزم...و به هر بهانه ای روی لب هاشون لبخند بیاری!!!
اهورا جونم...
جمعه همه با هم رفتیم شبستر...شهر قشنگی بود! اول تو یه پارک نهار خوردیم و بعدم شهرو گشتیم...
شبستر یه روستای فوق العاده زیبا داره به نام شانجان...
همه ی روستا سنگفرش بود و یه چشمه با آب فراوون از وسط روستا می گذشت!!!!!!!!!!!!
هوای پاک و عالی!درختای هلو و سیب!!!خلاصه که یه روستای منحصر به فرد بود!!!
اینم عکس روستا و چشمه ی زیبا و پر آبش...
خاله جون و عمو مهدی هم شنبه اومدن خونمون...براشون مراسم پاگشا گرفتیم!!!!
این لباس قشنگم هدیه اوناست :
شب هم رفتیم ایل گلی...خیلی تاریک بود،واسه همین زیاد عکس نگرفتم...این عکسی رو هم که داری می بینی با نور موبایل گرفتم!!!!!!!!1
مهمونامون سه شنبه ساعت 12 شب رفتن...
میدونم هم تو دلتنگ می شی،هم من و هم اونا...
ولی چاره ای نیست...باید با امید منتظر دیدار بعدی مون باشیم!!!