آغاز به یادگیری موسیقی...
پسر ماه رویم ، اهورا...
بیان احساساتی که نه در نوشتن می گنجد ، نه در بیان و نه در نقاشی ، تنها در موسیقی خلاصه می شود... و یادگیری موسیقی و زدن ساز برای تو عزیز من مصادف است با هوش بالاتر و یادگیری و درک بهتر ، داشتن احساسات رقیق تر و زندگی شادتر...من و بابا هم عاشق موسیقی هستیم و بسیاری از خاطرات شیرین زندگی مان با موسیقی تداعی می شود.امسال دیدیم وقت آن رسیده که به یادگیری این رشته ی هنری زیبا بپردازی ...
پسرکم... می دانی !رسالت برای من ، نه خرید آن چنانی ، نه کلاس های آموزشی این چنانی ، نه خانه ی بزرگ ، نه پول زیاد و نه هیچ چیز دیگر از این دست ، برای تو نیست...
در باور من ، تنها رسالت ِ من و بابا ، ساختن زندگی عاشقانه و شاد و خاطره هایی شادتر برای توست...چرا که باور دارم ، عشق هیچ گاه شکست نمی خورد...
پ . ن : ما دوست داشتیم ساز ایرانی ِ سه تار رو یادبگیری پسرم ، ولی استادتون ، آقای مختارزاده معتقد بودن باید نت خوانی رو با یه ساز ساده مثل بلز شروع کنی ...
اوایل با سبحان کلاس می رفتید ، ولی بعد به خاطر بازیگوشی و سر و صدای بیش از حدتون استاد ترجیح دادند که تنهایی کلاس برید...
استعدادت تو موسیقی عالیه ، خیلی زود نت ها رو یاد گرفتی ، نوشتی و خواندی... آفرین به تو پسر باهوش من...
بر خلاف سلیقه ی من و بابا که عاشق موسیقی اصیل ایرانی و سازهای سنتی هستیم ، تو ساز گیتار رو برای آینده انتخاب کردی...و می دونی که ما به سلیقه ات احترام می ذاریم. موفق باشی یکتا پسرم ... اهورا !!!