اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

پاییز نفس های آخرش را می کشد...

یادت هست پسرم ...؟! چند ماه پیش را می گویم... انتظار پاییز  را می کشیدیم...!!! برایش ذوق داشتیم ...! اکنون پاییز نفس های آخرش را می کشد... خیلی فکرها برایش داشتیم ، نه ؟! خیلی خاطره ها خواستیم بسازیم که نشد... خب تمام عمر همین است! فصل های مختلف زندگی می گذرد ... تمام می شود ...! در آخر این تویی که خودت را تنها می یابی... تنهای تنها !!!میان اتفاقاتی که نیفتاد ! پس بخند... با تمام نداشته هایت برقص ... در همین لحظه... در همین حالا... به حال خوبت وعده ی فلان فصل و فلان روز و فلان شخص را نده !!!     ...
26 آذر 1397

یک اتفاق خوب...

پسرکم ، این روزها حرف فقط از ازدواج پسرخاله مصطفی بود و بالاخره این اتفاق زیبا افتاد و مصطفی با دختر مورد علاقه اش ، فاطمه جون ازدواج کرد. براشون دنیا دنیا خوشبختی آرزو می کنم ... وقتی تو جشن عقدشون می رقصیدی ، با خودم فکر کردم تا چشم به هم بزنم تو رو می بینم که داماد شدی و مثل امروزِ مصطفی تا عمق ِ چشمای قشنگت می خنده. الهی عاشق کسی بشی که با تمام وجود عاشقته...             ...
18 آذر 1397

پارک ژوراسیک...

پسر نازنینم ، اهورا ؛ این بار که تهران رفتیم تصمیم گرفتیم حتما سری به پارک ژوراسیک بزنیم. آخه تعریف شو زیاد شنیده بودیم و می دونستیم که تو با دیدن دایناسورهاخیلی ذوق می کنی... توی ژوراسیک پارک انواع مجسمه های دایناسورها در گونه های مختلف و ابعاد واقعی وجود دارن که متحرک هستن و صدای هر کدوم شون هم شنیده میشه. در ضمن اینجا می تونی با نام علمی ، روش زندگی و خوراک شون آشنا بشی. جالبه بدونی این دایناسورها به شکل کاملا طبیعی طراحی شدن، به طوری که قادر هستن پلک بزنن و دست و پای اونا حرکت می‌کنه. همچنین یک تخم دایناسور که نوزاد دایناسور از اون بیرون میاد و دوباره به داخل فرو میره هم طراحی شده !!! این روزا هوا ابری...
4 آذر 1397

روزها را دریاب...

زندگی ست دیگر... همیشه که همه رنگهایش جور نیست!!! همه سازهایش کوک نیست!!! باید یاد گرفت که با هر سازش رقصید... حتی با ناکوک ترین ناکوکش... اصلا؛ رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن! حواست باشد به این روزهایی که دیگر بر نمیگردد... به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند... به این سالها که به سرعت برق می گذرند... به جوانی، که می رود... به میانسالی، که می رود... حواست باشد به کوتاهی زندگی، به تابستانی که رفت... پاییزی که دارد تمام می شود کم کم، ریز ریز... آرام ارام... نم نمک... زندگی به همین آسانی میگذرد...!! ابرهای آسمان زندگی، گاهی میبارد،گاهی هم صاف است... بدون ابر و بارندگی.....
25 آبان 1397

زندگی را زندگی کن...

باید راهی یافت، برایِ زندگی را زندگی کردن، نه فقط زندگی را گُذَراندَن .. باید راهی یافت، برایِ صبح ها با اُمید چَشم گُشودَن، برایِ شب ها با آرامشِ خیال خوابیدن.. اینطور که نمیشود، نمیشود که زندگی را فقط گذراند ، نمیشود که تمام شدنِ فصلی و رسیدنِ فصلی جدید را فقط خُنَکایِ ناگهانیِ هوا یادَت بیاورد، نمیشود تا نوکِ دماغَت یخ نکرده حواسَت به رسیدنِ پاییز نباشد.. اینطور پیش بِرَوی یک آن چَشم باز میکنی خودَت را میانِ خزانِ زردِ زندگی ات میابی ، و یادت هم نمی آید چطور گذَرانده ای مسیرِ بهاری و سبزِ زندگی ات را.. اصلا خدا را هم خوش...
18 آبان 1397

صدایم کن... تا جانم پروانه شود!!!

اهورایم... مهربان... از وقتی تو آمدی، خورشید از چشم هایم افتاده!!! روز من با  چشم های تو روشن میشود...     ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﻢ؛ ﻣﮑﺚ ﻣﯿﮑﻨﻢ ... ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ!! ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺻﺪﺍﯾﺖ ... ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﯾﺎ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ... زندگی !!!     دوست داشتنت را دوست دارم!!! تو فقط صدایم کن، تا جانم پروانه شود...     تنهـا منـم کـه تـــو را... بـدون مـرز ، بـدون حـد، بدون قانون دوست دارم...   ...
17 آبان 1397

روز دانش آموز مبارک...

صبح ِ من خیر شود ، از پس ِ یک خنده ی تو... ای خوش آهنگ ترین صوت ِ هزاران ، تو بخند... چو بخندی همه غم های جهان محو شود؛ ای دل انگیزترین نغمه ی باران ، تو بخند... اولین روز دانش آموز بر تو مبارک...  دانش آموز کوچولوی من 😘           ...
13 آبان 1397