سومین هفته ی مهر ماه و می گذرونیم... متاسفانه اهورا مشقاشو توی کلاس نمی نویسه و حتما باید بیاد خونه و همراه من یا بابا با کلی خواهش و تمنا بنویسه!!! هیچ وقت فکر نمی کردم مشق نوشتن اهورا اینقدر سخت باشه... یه خط می کشه ، نیم ساعت دراز میکشه و دستاشو تکون میده که من خسته شدم!!! کلی قربون صدقه ، کلی خواهش ... کلی التماس و آخر سر هم کارمون به قهر میکشه... دیروز از مدرسه که رسیدم اهورا دفترشو گرفت جلوی چشمام و گفت : خودم تنهایی تو مدرسه نوشتم... تازه خانوممون برام استیکرم چسبونده !! خیلی خوشحال شدم و بوسیدمش... خستگی اون روز واقعا از تنم در رفت!!!بعدم یواشکی با امیر مشورت کردیم که جایزه براش چی بخریم...که تشویق بشه و تو کلاس با بچ...