اهورا ی گلم... تابستون که میشه یعنی یه سفر طولانی به تویسرکان در پیشه... امسال هم مثل سالهای قبل ، قرار شد بریم پیش باباجون و مامان نسرین و یه مدت پیش شون باشیم. فقط این بار یه فرق داشت اونم این که من و تو بدون بابا باید می رفتیم و بعدا بابا خودش میومد دنبالمون. در ضمن این اولین سفر تو ، عزیز دل مامان با اتوبوس بود. لحظه ی رفتن و هیچ وقت فراموش نمی کنم ... تو چنان بغض کرده بودی که حتی نمی تونستی حرف بزنی ! بابا که بغلت کرد زدی زیر گریه و اونقدر گریه کردی که بابا مجبور شد همین طوری بدون برنامه با ما تو اتوبوس بشینه و بیاد تویسرکان. بابا دو سه روز بعد برگشت آذرشهر ، و این بار تو با رضایت ازش خداحافظی کردی....