اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

اردیبهشت ِ جان ...

بساطِ دلبرانه ی اردیبهشت پهن شد ... تازه به سرآغازِ عشق رسیده ایم ... التهابِ عجیبی میانِ دلم برپاست ... یک احساسِ متفاوت ... یک بیقراریِ ناب ... ! انگار قرار است اتفاقاتِ خوبی بیُفتَد ... بادهایِ بهار ، پشتِ شیشه می رقصند ، گل های باغچه ، بذرِ امید به دلم پاشیده اند ، انگار زمین و زمان ، مژده ی روزهایِ بهتری برایم آورده ... اردیبهشت است ... بویِ بهشت را می شود از هر ثانیه اش استشمام کرد .. حالِ خوبی دارم ... قابلِ شرح نیست ... دلم کمی قدم زدنِ جانانه در خیابان می خواهد ، یک هندزفری ... ، یک موزیکِ عاشقانه ی قرنِ بیستم ... و کمی هم لبخند ، همین برایِ شادی ام کافیست ... ! آری ... "بعضی می رقصند که به خاطر بسپارند ، ب...
3 ارديبهشت 1400

بیا بخندیم...

بیا بخندیم به دنیا... به دنیایی که هر روز دلتنگمان می‌کند... دنیایی که هر لحظه به بغض گلویمان بی‌احترامی می‌کند... به جایی که غروب‌ها را پتک می‌کند و بر سر اشک خاک گرفته در گوشه چشممان می‌کوبد... مگر قرار است چند بار طلوع بی‌ریای خورشید را ببینیم. مگر قرار است چندبار رنگ بی‌باک مهتاب را سیاحت کنیم. مگر چند بار دیگر عطر چمن ریه‌هایمان را پر می‌کند. بیا شجاعانه برقصیم زیر بارانی که در تلاش است سیاهی طالع‌مان را پاک کند... بیا من و تو،کوچه‌های خیس را با هم طی کنیم و در چاله‌های کوچک آب شوق کبوتر بنشانیم. بیا شروع کنیم... چای خندیدن با تو... جرعه زندگانی با من... آزا...
27 فروردين 1400

روزهای بهاری...

بهار را دوست دارم شبیه دخترکی روی تاب، لم داده شبیه شاخه گلی بین باد، می‌رقصد شکوفه‌ایست به بالاترین گمان درخت بهار، معصوم است بهار، آرام است... ...
20 فروردين 1400

سیزده ات به در بهترینم ...

باز هم سیزدهی دیگر و باران و درختان و طبیعت، بیدار از خدا خواسته ام؛ کل خوشبختی دنیا گِرهی کور شود با همه ی زندگی‌ات. همه روزت نوروز همه ایامت عید باغ لبخندت سبز ...☘️ گره میزنم در خیالم تمام دوست داشتنم را به تارِ موهایَت... و میبافم باهم بودنمان را، که باز نمی شود، مگر با دستانِ تو! "دلبر" جان ...
13 فروردين 1400

با من بودنت ، بد جور می چسبد . .‌ .!

باش ! بودنت خوب است. شبیه حس قشنگ بیدار شدن در صبح آبی و خلوت یک مزرعه ، شبیه لذت نشستن کنار آتش ، در سرد‌ترین نقطه‌ی کوهستان ، شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ ، در یک صبح سرد، بودنت ، با من بودنت ، بد جور می چسبد . .‌ .! ( تویسرکان ، روزهای زیبای بهار 1400 ) ...
10 فروردين 1400

سال نو مبارک ( آغاز دفتر 1400 شمسی )

فرزندم سبز باش و از بادهای پاییزی، نترس، که بزنگاهِ بهارِ تو می‌رسد و تو از نو جوانه خواهی‌زد. تحت هر شرایطی محکم و جسور باش و از هیچ چیز نترس، گفت؛ "لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُما" که او همیشه همراه توست. شکوفه‌ی جانم! بهار، تداعی‌گر رویش است. باید هر بهار، بذر شوی و در خاک تحوّل جوانه بزنی. باید برگ شوی و شاخه‌های خشک انسانیت را جانی تازه ببخشی. باید اندوه و زردیِ هزار پاییز را به بادهای سرکش بهار بسپاری و با اولین طلوع خورشید، تازه شوی. انگار از نو متولد شده‌ای. بهار، تداعی‌گر تغییر است. همواره از خودت بپرس کجای جهانت ایستاده‌ای، و به آینه بنگر! که تویی محوّل الاَحوال خو...
1 فروردين 1400

برای دوستان نی نی وبلاگی و برای همه ی هم میهنانم...

برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم... آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد. آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی... آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد. آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتفاقات خوبی که سال‌هاست آرزوی افتادنشان را داری و آدم‌هایی در زندگی‌ات بمانند که لا...
30 اسفند 1399

فلسفه سفره هفت سین عید نوروز...

 در آیین باستانی ایران برای هر جشن ، خوان یا سفره‌ای گسترده می‌شد که دارای انواع خوراکی‌ها بود... سفره نوروزی بر پایه عدد مقدس 7 بنا شده بود!! در زمان هخامنشیان در نوروز به روی 7 ظرف چینی غذا می‌گذاشتند که به آن 7 چین می‌گفتند، بعدها در زمان ساسانیان 7 شین رسم شد که شامل شمع، شراب، شیرینی، شربت، شمشاد، شقایق و شاخه نبات بود. بعد از سقوط ساسانیان وقتی که مردم ایران اسلام را پذیرفتند با حفظ سنت‌ها و آیین های باستانی به 7 سین تغییر پیدا کرد که شامل: سیب، سیر، سرکه، سکه، سمنو، سماق و سنجد است ! سفره ی هفت سین خودمون ، که چون قرار شد دوم فروردین بریم همدان ، جمع و جور و سا...
30 اسفند 1399

امیر ِ عزیزم ، تولدت مبارک.

من کسی را دارم که به جای تمام آدم‌ها دوستم دارد... مراقب است که غمگین نشوم و شانه‌هاش همیشه برای بغض‌های احتمالی‌ من آماده‌است! من کسی را دارم که حواسش به دلم هست که نگیرد، به چشم‌هایم هست که نبارد و به چینیِ نازک احساسم هست که نشکند... من کسی را دارم که حضورش برای من "همه" است و وقتی دارمش، نیازی به هیچ‌کس ندارم... من کسی را دارم که آرامم می‌کند در همه حال، و هر کاری می‌کند که لب‌هایم بخندد، کسی که آغوشش برای من پناه دهنده است مدام و حرف‌ها و کلامش در همه حالی مرا امید می‌بخشد. من کسی را دارم که دوستش دارم، زیاد هم دوستش دارم. م...
29 اسفند 1399