اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

چهارشنبه سوری در خانه...

اهورای من ... در  رسم هر ساله خانه تکانی دل نگرانی هايت را بتکان خاطراتی که باعث چین پیشانی ات میشود ... نميگويم دور بريز، اما قاب نکن به ديوار دلت...! و دیگر ناراحت تمام شده ها نشو... خوش به حال باش، خوش بختی مادام العمر سخت نیست ... شايد خوشبختى همين باشد كه حس نكنى بايد جاى ديگرى باشى ، كار ديگرى كنى ، كس ديگرى باشى... همین که خودت در اینجایی که هستی ... با شادی تمام از روی تمام شعله های سرکش بپر و زردی من از تو سرخی تو از من بخوان ... و احوالت را کوک کن با ساز روزگار ... کنار سفره هفت سین ترش و شیرین زندگی ات...  روزها و دقیقه ها به سر میرسند و این تویی که خاطرات را میسازی طوری که آخر سال دیگر نیازی به خ...
27 اسفند 1399

امسال حال هیچ کس خوب نیست...

شايد اگر بيست سال پيش يكنفر مى نشست روبرويم و برايم از اين روزها ميگفت، فقط و فقط ميخنديدم و از كنارش رد ميشدم... در سالى كه گذشت، حال هيچكداممان خوب نبود... سال كه تحويل شد، سيل خانه هايمان را برد... همين كه مى آمديم از نو بسازيم، زلزله مى افتاد به جانمان... همين كه مى آمديم از نو بسازيم، آتش ميگرفتيم همين كه مى آمديم از نو بسازيم، جيبمان را مى زدند همين كه مى آمديم از نو بسازيم، هواى نفس كشيدن نداشتيم همين كه مى آمديم از نو بسازيم، دنياى مجازيمان قطع ميشد،فيلترمان ميكردند همين كه مى آمديم از نو بسازيم، خطايى ميكردند،انسانى همين كه مى آمديم از نو بسازيم، سفره اى نبود كه نان داخلش بگذاريم... گفتيم زمستان ميرود، غنچه...
25 اسفند 1399

روزهای پایانی سال 99 و قرن 1300 !!!

خدایا کمک کن در آخرین روزها و شب‌هایِ سال دل‌هایمان مهربان‌تر از همیشه و دست‌هایمان بخشاینده‌تر از هر زمانِ دیگری دست‌گیرِ افتاده‌ای باشد... نگاهایمان یاری‌رسانِ بغضی نیمه جان و آغوشمان شانه‌ای برای دردهایِ بی‌کسی باشد... خدایا کمک کن، در آخرین روزها و شب‌هایِ سال، آن‌چنان یک‌رنگ و یک‌دل باشیم که آغازِ سال‌ِمان آمیخته با عشق، محبت و مهربانی باشد... خدایا کمک کن در آخرین روزها و شب‌هایِ سال روزنه‌ی اُمیدی در این دل راه بیفتد آن‌قدر که بتابد و مهتابی کند تمام آن تاریکی‌هایِ بی‌سبب را❤️ ...
21 اسفند 1399

روزت مبارک بابا ...

امیر ِ عزیز ِ خودم ... دوست داشتنت را از سالی به سال دیگر منتقل می‌کنم همانند دانش‌آموزی که تکالیف مدرسه‌اش را به دفتر جدیدش انتقال می‌دهد! صدایت را، شمیمت، پیام هایت ، محبت هایت و نگاه های پر مهرت را ، همه و همه را به سال جدید منتقل می‌کنم... و در كمد سال جديد آويزان‌شان می‌کنم و جواز اقامت دائمی در قلبم را برایت صادر می‌کنم... من دوستت دارم .. تو را میان بازوانم حمل می‌کنم و بین چهار فصل سال می‌گردانمت... در زمستان، کلاه بافتنی قرمزی بر سرت خواهم گذاشت تا سردت نشود، در پاییز تنها بارانی‌ای را که دارم به تو خواهم داد که خیس نشوی، ...
7 اسفند 1399

روز مادر متفاوت !!!

یک نفر باید باشد خیالت را از بودن روزهای بد راحت کند آنقدر که وقتی نگاهت می‌کند و می‌گوید: "بیخیال، همه چیز درست می‌شود" لبخند بزنی و مطمئن باشی وقتی او می‌گوید "می‌شود" حتما می‌شود حتما! اهورا جان ، ممنون که امسال روز مادر و برام قشنگ و متفاوت کردی ، امروز از روی کارت تبریک هایی که خانم توی گروه فرستاده بود ، یکی رو انتخاب کردی و ازم خواستی با هم درستش کنیم ، بعدم با خط خودت از روی چند تا متن تبریکی که بازم خانم فرستاده بودن ، یکی و انتخاب کردی و برام نوشتی ... چقدر لذت داره تو برام کارت تبریک بسازی و متن تبریک بنویسی !!! و از همه لذت بخش تر ... هدیه ی ...
14 بهمن 1399

برای دل ِ خودم ... تولدم مبارک.

خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می‌کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک‌تر کنم. دارم تلاش می‌کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل بیشتری برای لبخند داشته باشی. خودم جانم نگران نباش، این روزها «مسیر» ماست، ما هنوز به «مقصد» نرسیده‌ایم، ما هنوز در راهیم و راه‌های نرفته‌ی زیادی پیش رو داریم. قول می‌دهم برایت همان خانه‌ی سبز و روشن و رنگ‌ اندودی که دوست داشتی، در یک گوشه‌ی دنج، وسط یک باغ، دور از آدم‌ها... بسازم، جایی که بهار از دیوارهایش بریزد و خورشی...
12 بهمن 1399

این روزهای اهورا :

جانانم ، اهورای جانم ... فراموشی رو بلد باش؛ بی‌خیالی رو بلد باش! زندگی همیشه هم به دونستن همه چیز، سر در آوردن از هر چیز و زیادی درگیر شدن نیست... گاهی هم به خودت یادآوری کن یه سری چیزا رو یادت بره؛ به یه سری حرف‌ها اهمیتی نده؛ لبخند بزن و بگذر؛ لبخند هم که نزدی به خاطرش غمگین نشو، بغض نکن! گاهی هم بذار همه‌ی دنیا در قطعه آهنگی که با لذت گوش می‌دی، کتابی که با هیجان ورق می‌زنی، گل‌های تازه‌ای که تقدیم گلدونت می‌کنی، فیلم محشری که دلت نمیاد یه لحظه هم ازش چشم برداری، آدم جذابی که وقتی صداش رو می‌شنوی کلی سر ذوق میای، حتی صدای پرنده‌ها، آبی آسمون، برات خلاصه بشه و بس. ...
30 دی 1399

شب یلدا ، آرزوهای خوب کنیم...

امشب شب یلداست ، بلندترین شب سال ؛ چشمهايم را می بندم و در ستاره باران این شب زیبا براي يكايك آدمهايي كه به نوعى با من در ارتباطند هزاران آرزوى خوب می کنم. .. آرزو میکنم خستگى از تن ها و رنجش از دل هاو كدورت ازخانه ها برود... ! آرزو میکنم غم و درد و بيكارى و فقر و خشم از كوچه ها و خيابان هایمان برود...! آرزو میکنم جنگ و تبعيض و ظلم و زندان از دنيای مان برود...! آرزوى صلح می کنم... آرزوى بخشيدن و بخشيده شدن... آرزوى صداقت... آرزوى سر سبزى و بركت... آرزوى دوست داشتن و دوست داشته شدن... اهورا جانم ، تو هم چشم هایت را ببند ، و در ستاره باران ِ بلند ترین شب ِ ...
30 آذر 1399