اهورا در تعطیلات عید فطر
کودکم آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم...
او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه می کنم...
او می خندد و من از شوق ِ حضورش اشک می ریزم...
او آرام در آغوشم آرام می گيرد و من تا صبح از آرامشش آرام می شوم...
او پرواز می کند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند...
او بازی می کند... کودکانه... ...حرف می زند...
به زباني كه كسي جز من نميفهمدش.......و طبیعت را حس می کند! خدا را می بوید!
و من... کودکانه... در سایه بزرگیش پنهان می شوم تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم
تو این پست چند تا از عکسای اهورا جونم که تو همدان ازش انداختیم و می ذارم.فقط حیف که بعضی عکسارو تو شب انداختیم و تاریکه!!!
تو حیاط خونه ی باباجون اینا
چیه مامان؟؟دعوا داری؟؟!!!
اینم از هدیه مامان جون برای سومین ماهگرد تولد اهورا
جوجه طلایی مامان از حموم اومده
خواب هایت پر از آرامش پسرم
قربون اون چشمات عشقم!!!!!!!!!!!