اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

اهورا 3 ماهه شد!!!

پسر نازم؛ مامان جون و باباجون خیلی دلتنگت شده بودن.آخه درست 1 ماهی می شد که ندیده بودنت...واسه همین تصمیم گرفتیم بریم تویسرکان.دوشنبه شب ساعت 10 بعد از افطار راه افتادیم و صبح زود رسیدیم.به مامان جون اینا هم نگفته بودیم که ما شب حرکت کردیم!!! وای.....!!!!!!!!!!!!!!!نمیدونی باباجون و مامان جون چقدر ذوق زده شدن. تو رو بغل کردن و من و بابا رو انگار ندیدن دیگه!! حالا بعد از نیم ساعت می گن خب شما خوبین!!!   یکشنبه 20 مرداد 92 سومین ماهگرد  شما دردونه ی مامان و بابا بود...   مبارکت باشه عزیز مامان   بعد از ظهر  با باباجون رفتیم آتلیه و ازت یک عالمه عکس گرفتیم...بر ...
20 مرداد 1392

ماما

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!     جمعه،11 مرداد 92 ...(هشتاد و پنج روزگی) اهورا تو گریه هاش برای اولین بار گفت :ماما!!!! ...
11 مرداد 1392

شب قدر

اهورا جان،دیشب شب قدر بود.من و بابا احیا گرفتیم.تو هم با ما بیدار موندی عزیزم... ما گریه میکردیم و جوشن کبیر می خوندیم و تو مارو نگاه می کردی و می خندیدی!!!فکر کنم فرشته هارو می دیدی کوچولوی من. دیشب خیلی برات دعا کردیم  پسرم.تو هم بابا مامانو دعا کردی؟!! این لباس و مامان جون برات خریده.وقتی می خواستیم بخوابیم دیدم خیلی سرحالی،اینو تنت کردم و ازت عکس گرفتم. دوست دارم فرشته کوچولو!         ...
10 مرداد 1392

شعری برای تو

پسرم دنیا بزرگه ولی تو یه دل بزرگ تر از دنیا داری عزیزم با این چشای مهربون تو دل هر کی که خوبه جا داری       پسرم دنیا بزرگه ولی من تو رو هر جایی که باشی می بینم برات از قشنگ ترین باغ زمین گلای مهربونی رو می چینم       پسرم خدای مهربون ما بچه های خوب و خیلی دوست داره وقتی که از آسمون بارون میاد براشون خوابای رنگی میاره       وقتی تو تو خواب می خندی می دونم یه فرشته داره نازت می کنه یه فر...
9 مرداد 1392

حمام اهورا

پسر قشنگم،دیروز با بابا بردیمت حموم.کلی خندیدی...از حمومم که اومدی خوابیدی.اینقدر خسته بودی که تا شب چشماتم باز نکردی!!!حتی شیرت و هم با چشمای بسته خوردی!! عکسای دیروزو واست میذارم اینجا... بوووووووووووووووووووس                         ...
8 مرداد 1392

اهورای آریایی

زاده پاک اهـــورا ، از نژاد آريـــانم تير آرش در کمانم، نام ايران بر زبانم سرکشم چون کوه آتش، آتشم، آتشفشانم چون سياوش پاک پاکم، همچو رستم پهلوانم، کاوه ام تارپود کاويانم، من ز ماد و از هخايم، از ارشک، ساسانيانم، مازيارم، بابکم من رهبر آزادگانم، جشن يلدا، جشن نوروز هم مهرگانم                                   ...
6 مرداد 1392

مشخصات اهورا خان...

پسرم اهورا: ♥ وزنش موقع تولد 3کیلو و140 گرم،پایان 1 ماهگی 4 کیلو و 800 گرم و پایان 2 ماهگی 5 کیلو و 600 گرم بود. ♥ قدش موقع تولد 48 ،پایان 1 ماهگی 55 و پایان 2 ماهگی 59 سانتی متر بود. ♥ دور سرش موقع تولد 35،پایان 1 ماهگی 37 و پایان 2 ماهگی 39 سانتی متر بود. ♥ وقتی به دنیا اومد ناخن انگشت شستش سه گوش بود... ولی به مرور درست شد و الآن خیلی هم قشنگه. ♥ 32 روز از تولدش گذشته بود که توسط دکتر امیر ظهیری ختنه شد. بچه ام خیلی اذیت شد...خدا رو شکر که گذشت... ♥ روز پنجمش دو تا مامان بزرگ ها بردنش بیمارستان که ازش تست تیروئید بگیرن.به پاشنه ی پای کوچو...
28 تير 1392

دومین ماهگرد تولدت مبارک...

پروردگار یکتا ،خدای مهربونم   پسر زیبای من بسته شده به جونم   اینقدر دوستش دارم که نمیاد به زبونم   اگه یه وقت نباشه من زنده نمی مونم   خدا جونم...   پسرمن شیرینه،   دلنشینه   توی خونه م نگینه   تودنیا بهترینه   گلی توزندگیمه   عاشق اون چشاشم   خدایا کاری بکن ، مامان خوبی باشم   پسرم دوماهه شدی...   مبارکه!!!!         ...
20 تير 1392

ماجرای عکس چهلم اهورا!!!

وقتی اهورا 40 روزه شد ،ما تصمیم گرفتیم برای گرفتن اولین عکس هنری از پسرمون به آتلیه بریم... ظهر رفتیم خونه خاله عارفه.آخه برای نهار اونجا دعوت بودیم...بعد از نهار قرار شد اهورا رو ببرن حموم چهل روزگی.بابا امیرش همراه با مادر بزرگ اهورا رو بردن حموم... وقتی اهورا از حموم اومد بیرون شیر خورد و خوابید!!!ولی این خواب چنان سنگین بود که هر چی ما باهاش بازی کردیم،صداش زدیم،دستاش و گرفتیم،تکونش دادیم و... بیدار نشد که نشد.البته هر 2 ساعت شیر شو می خورد ولی با چشمای بسته...     ما هم کلی ناراحت بودیم.آخه می خواستیم از روز چهلم حتما" عکس داشته باشیم!!!با عکاسی تماس گرفتیم گفت تا ساعت 10 شب...
29 خرداد 1392

و 40 روز از تولد اهورا گذشت...

اهورای  عزیزم پسر نازنینم با معجزه وجود تو در زندگی ام ، تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدنت شد......    اکنون 40 روز است که با گریه هایت گریه کردم و با خنده هایت خندیدم برای آرامشی که از وجود تو دارم خدا را شاکرم   40 روزگی مبارک عزیزترینم   ...
28 خرداد 1392