اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

به رنگ پاییز

ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿزِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ ... ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ﺧــــــــــﺪﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﺗـــﻮ...                             ...
27 آبان 1394

پسرم 2 سال و نیمه شد!!!!!!!!!!!

مهربان ترین پسر دنیا...اهورا بوسه های گاه و بی گاهت بر صورت ما ، «دوست دارم» گفتن های شیرینت ، محکم در آغوش کشیدن هایت و شیرین زبانی هایت سبب شده که خوشبخت ترین پدر و مادر دنیا باشیم... و امروز به بهانه 30 ماهگی ات پندی به تو می دهم... اهورای من یادت بماند!!!! مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خودمحورند... ولی تو آنان را ببخش... اگر مهربان باشی، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند... ولی تو مهربان باش... اگر شریف و درستکار باشی،فریبت می دهند... ولی تو شریف و درستکار باش... نیکی های امروزت را فراموش میکنند... ولی تو نیکوکار ب...
20 آبان 1394

شعر بابا محمد برای اهورا...

اهورا کوچولوی شیرین زبون... وقتی چند تا از عکسات و برای باباجون فرستادم این شعر و متن زیبا رو برات نوشت...حیفم اومد که این همه عشق و محبت و برات ثبت نکنم...وقتی بزرگ شدی و خودت اینا رو خوندی میفهمی که چقدر برای پدر بزرگت عزیز هستی...   نفسم کاش هم اینک تو کنارم بودی... دست در دست و شبی باز تو پیشم بودی... دو قدم...زود بیا بی تو گلم دلتنگم... من تو را صید شدم ؟ یا تو شکارم بودی؟! بی قرارت شده ام باز بیا...دلتنگم... عشق من کاش هم اینک تو کنارم بودی...   دلبندم...   کاش می فهمیدی که در قلبم چه جایگاهی داری...من هرگز سکوت واژگانم را نخوا...
18 آبان 1394

فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد...

پسرک زیبایم اهورا...     در ماه محرم اگر زنجیرزدی ، قبل از آن زنجیر غفلت از پای خود باز کرده باشی   اگر که سینه میزنی ، قبل از آن سینه دردمندی را از غم و آه پاک کرده باشی   خوب است اگر اشکی میریزی، قبل از آن اشک از چهره ی مظلومی پاک کرده باشی   آن وقت می توانی با افتخار بگویی : یا حسین (ع)               اهورا و نذری امسال...         ...
2 آبان 1394

پدر و پسر

نمک بر زخمها شیرین تر از خواب سحر گردد... جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد... پدر در کودکی از شوق دل دست پسر گیرد... به امیدیکه در پیری پسر دست پدر گیرد ...       ...
27 مهر 1394

29 ماه با تو...

میان تاریک و روشن شب... میان سکوت و خلسه... میان هزاران حس... میان هزاران فکر... بدجور می درخشی...   -« پسرم...اهورا »-                         اهورای من...29 ماه پر از عشق را پشت سر نهادیم...امیدوارم تمام سال های زندگی مان پر از عشق باشد.   29 ماهگیت مبارک. &nb...
20 مهر 1394

روز جهانی کودک...

پسر بی همتایم روزت مبارک...     کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!! بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید! بچه بودیم همه چشمهای خیسمون ...
16 مهر 1394

عقد خاله جون...

پسرم... آخرین دختر خونه ما یعنی خاله راضی هم به سلامتی پای سفره عقد نشست... از شما چی بگم که فقط به فکر بازیگوشی بودی و یه بارم اون وسط گفتن که گم شدی و بعد فهمیدیم با خیال راحت رفتی پیش خاله نشستی...پاپیونت رو هم نذاشتی گردنت بمونه و گمش کردی و اونقدر خوابت میومد که فقط من و صدا می زدی و بغل می خواستی... و باز هم مثل همیشه تا دوربین و دیدی بنای ناسازگاری گذاشتی و ...!!!!             ...
9 مهر 1394

بوی ماه مهر...

پسرکم اهورا... امروز که اولین روز از ماه مهره می خوام برات بگم که بابا و مامان چه جوری با سواد شدن؟!!! می خوام برات بگم که ما با باز کردن کتاب فارسی می آموختیم که همیشه با نام خدا که بهترین سرآغاز است آغاز کنیم:     می خوام برات بگم که ما با کوکب خانم که زنی پاکیزه و با سلیقه بود پاکیزگی را آموختیم:     با خانواده آقای هاشمی به سفر رفتیم:      با دهقان فداکار ، ایثار و از خود گذشتگی را یاد گرفتیم:     با کبری تصمیم گرفتیم از وسایلمون خوب مراقبت کنیم:     ...
1 مهر 1394

خداحافظ تابستان 94

اهورای من... تابستان94، برای همیشه به پایان می رسد و روزهای طلایی و کشدارش دیگر هرگز بازنمی گردند. از این پس ،  می توانیم منتظر تابستان 95 باشیم، اما امیدوار به برگشت تابستان 94 هرگز...     و اما پاییز از راه میرسد  با کلی اتفاق زیبا، روزهای خاطره انگیز و نعمت های متفاوت در کوله ابریش، در چمدانش قطره‌های باران بی قراری می کنند و پشت سرش برگ‌های زرد زیبا از قدم‌هایش می ریزند و زیر لب می گوید:  پادشاه فصل‌هاست پاییز...     چمدانش را برداشته پیراهن تنهایی‌‌اش را در آن گذاشته آمده به این سمت .. خش .....
31 شهريور 1394