اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

تو را دوست دارم...

" تو " را دوست دارم. در این کلام بزرگی که روح و تن ما را برای همیشه یکی می کند ؛ بر کلمه ی " تو " تکیه می کنم... نه بر لغت دوست داشتن ... زیرا آنچه که شایان اهمیت است ، " تو " است... آنچه به تو می دهم ، عشق من نیست ... بلکه " تو " خود " عشق ِ" منی...                     ...
22 خرداد 1397

اولین روز ماه رمضان

آمد ... مادرم کرد ، عاشقم کرد ... تا آخرین لحظه ی عمر عاشق نگهم می دارد ... و تمام...!!! به گمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست... وقتی مادر می شوی ، رنجی ابدی به سراغت می آید... رنجی نشات گرفته از عشق... مادر که می شوی ، می خواهی جهان را برای فرزندت آرام کنی ... می خواهی بهترین ها را از آن او کنی ... وقتی می خزد ، چهاردست و پا می رود ، راه می رود و می دود... تو فقط تماشایش می کنی و قلبت برایش تند می تپد... از دردش نفست می گیرد... روحت از بیماری اش زخم می شود... مادر که می شوی ؛ دیگر هیچ ...
27 ارديبهشت 1397

مهربان ترین پسر دنیا ، تولدت مبارک...

صبح از دریچه ، سر به درون می کشد به ناز... وز مشرق خیال تو، صبحِ تابناک تری را  سر در کنار من با چهرهٔ شکفته چو گل های نسترن لبخند می زنی... من... آفتاب پاک تری را، در نوشخندِ مهر تو می بینم در مطلع بلندِ شکفتن... من،روزِ خویش را با آفتابِ رویِ تو ، کز مشرق ِ خیال دمیده ست آغاز می کنم... من... با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوقِ این              ...
20 ارديبهشت 1397

یازدهمین سالگرد یکی شدن مان مبارک...

  امیرم ... عزیزم... در یازدهمین سالگرد ازدواج مان ، می خواهم بدانی که چه سان تو را دوست دارم... مهربان ترین همسر دنیا...  همچون بهار ، که آسمان ِ کبود را دوست دارد ؛ همچون پروانه ای در دل ِ کویر ، یا زنبور کوچکی در عمق ِ جنگل ، که به گل سرخی دل داده است و به آن شهد شیرینش... من اینگونه تو را دوست دارم...!!! همچون برفی بر بلندای کوه ، یا چشمه ای روان در دل جنگل ، که تراوش ِ ماهتاب را دوست دارد ... عزیزترینم... آنگونه که خودت را دوست داری ، آنگونه که خودم را دوست دارم... آنگونه که ثمره ی عشقمان &qu...
14 ارديبهشت 1397

ثبت احساس در لحظه های با تو بودن

گل نازم ، اهورا... حالا که فروردینت را زیبا شروع کردی ، امیدوارم شادی واقعی را در اردیبهشت پیدا کنی... امیدوارم از خرداد تا تیر ، روزهایی پر از هیجان و لذت داشته باشی ... امیدوارم از مرداد تا شهریور ، مشکلی سراغت نیاید... مهر و آبان و آذرت پر از خبرهای خوش باشد... دی و بهمن روزهایی پر از خاطره تجربه کنی ... و در آخرین روزهای اسفند ماه ، به سال 97 نگاهی کنی و بگویی : چه سال خوبی داشتم...❣️   🌸 خدا رو شکر عمل قلب پدرجون با موفقیت به پایان رسید و دل همه مون شاد شد...( 97/1/23)     🌸 یه روز زیبای بهاری هم همراه با همکارای مامان ...
12 ارديبهشت 1397

سیزده ات به در...

اهورا کوچولوی من... سیزده ات را آنچنان کن تو بدر... کز غم فردا نماند هیچ اثر ... سبزه ها را صد گره زن با امید... تا که گردند بخت بدها ناپدید... ذوق فردا را در آغوشت بگیر ... تا نگردی در غم فردا اسیر...                     ...
13 فروردين 1397

باقی مانده تعطیلات ...

اهورا جان ... روزهای باقی مانده از تعطیلات و هم با پدرجون اینا بودیم...یک روز رفتیم بناب ، واسه خوردن کباب😁       این تخم شترغ مرغ و هم از بناب خریدی ، آقای فروشنده گفت این تخم مرغ حداقل برای صبحانه ی 20 نفر کافیه😐 خلاصه قرار شد فردا صبح همراه با خاله عارفه و دایی ناصراینا ، همه با هم صبحانه، تخم شترمرغ بخوریم... در ضمن فروشنده گفت که باید با چکش یا قند شکن بشکونیمش!!!😀صبح روز بعد همه منتظر صبحانه بودن که رفتی تو یخچال و تخم مرغ و برداشتی و چون برات سنگین بود انداختیش زمین🤕و اون تخم مرغ سرسخت شکست...سریع برش داشتیم و با بقیه تخم مرغی که تو پوستش باقی مونده بود صبحانه دست کردی...
12 فروردين 1397