اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 11 روز سن داره

اهورا کــوچـولوی مــن

دوستت دارم اهورا،نه قابل مقایسه است ،نه قابل شمارش ... بی انتهاست!! تاوقتی هستم ، تا وقتی هستی ، هست به امتداد زندگی...

وقتی اهورا کتاب می خواند!!!!!!!

اهورای من... وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید... وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید... وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید... وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید... من عاشق چشمت شدم , نه عقل بود و نه دلی!!!!             ...
30 آبان 1393

اهورای من 1 سال و نیمه شد...

18ماه پیش.... تو آمدی و بهترین ملودی دنیایم شد صدای تپش قلبت. توآمدی و نگاهت شد چهار چوب قاب دیدگانم . تو آمدی و بر بلندترین احساسات مادرانه ام  پرچم فتح برافراشتی . تو آمدی و شدی مظهر تمام نیکی ها ، نیک ورزی ها، نیک بختی ها. تو آمدی و مرا مادر کردی به تمام وسعت معنا . تو آمدی و چه خوش زمان بود آمدنت در آن روزها .     و اکنون سلام میکنم بر هر چه زیبایی است :   سلام بر فرشته نیک سرشت از بهشت آمده. سلام بر آن روزهای پر از زیبایی و خاطره. سلام بر روزهای پر از تازگی و دلدادگی هنو...
20 آبان 1393
1369 10 20 ادامه مطلب

پسر یعنی...

پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای پسر یعنی کله گفتن و سر زدن به هم و گفتن آخ هم زمان پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و گفتن آهههه بیا اوه و کلی صداهای پسر ونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسر ونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح بن تن و بت من و ا...
5 آبان 1393

پیشرفت های اهورا ...

  * چشم،گوش،دهان،بینی،شکم،دست و پا و سرشو میشناسه و هر کدوم و بپرسیم نشون میده... * آخر هرچیزی مثل خوردنی،آهنگ ،فیلم ،تاب بازی و ... می گه : دَ....یعنی تموم!!!! * عاشق انیمیشن حسنی تو ده شلمروده و وقتی شروع میشه جیغ می کشه و دست می زنه و میگه پَو...( این کلمه آخری رو هر چی فکر کردیم نفهمیدیم یعنی چی؟؟؟!!!!!) * به هر کسی که می رسه میگه لالا(تو مایه های یاالله)!!!!!!! * همش میره کنار بخاری و اجاق گاز و میگه جیزه!!!مامان...جیزه!!!!!دستشم الکی می بره جلو با ترس داد میزنه بَو.... * جدیدا هم دو تا پاشو باز می کنه راه میره و میگه لَه لَه... * کلمات جدید = کفش:بَپش _ دو ...
21 مهر 1393

یک ماه دیگر گذشت...

هفده  ماهه ی شیرینم!!!!! نمیدانم تا کی بیستمین روز  هر ماه ، دلم بلرزد و شیرینی همان روز تولدت را داشته باشد !   شاید سالهای دور آینده ، فقط ماه اردیبهشت ، روز بیستم این احساس را پیدا کنم و خاطره هایم نو شود !   ولی هنوز برای من خیلی تازه ای ، خیلی کوچک تر از آن هستی که بشود از این دلخوشی ها فاصله گرفت !   هنوز توی بغلم جا میشوی !!! هنوز عطر زیر گردنت مرا میبرد به آن روزهای اول مادری ! هنوز مثل همان اول ، عاشق خنده هایت هستم ! هنوز توی کمدت بسته های پوشک چیده میشود ! هنوز شب هایم سرشار ا...
20 مهر 1393

نباشی...نیستم!!!

اهورای من...   وسعت  دوست داشتنت براي من ....   همان بهشتي است كه گفتند زير پاي مادران است.     مثل نفسی برايم ....   مثل هوا ...مثل آب   پس بدان ...اگر نبودي...نبودم   اگر نباشی.....نيستم   بي تو من....هيچم    فرشته ی نازنینم...       ...
18 مهر 1393

پسرکم روزت مبارک.

کودکم... جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت.     اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد.       اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. ...
16 مهر 1393

پاییز از راه رسید...

اهورای من... حواست هست یک تابستان دیگر هم گذشت... حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز،یک پاییز خوشرنگ،به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد... توی کوچه و پس کوچه هایش بغض نباشد... پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیندازد... یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد... می مانیم به امید پاییزی که نه از فاصله خبری باشد نه از درد،نه از زخم نه از جنگ و نه از فقر... به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد... به امید صلح... به امید عشق... به امید شیرین ترین لبخندها...   ...
31 شهريور 1393