نرگس هستم هشت ساله
امروز آخرین روز مدرسهی آنلاینش بود... با هم به پایان رساندیماش... کنار دست پسرک و پابهپایش مداد تراشیدم... صدا ضبط کردیم و از تکلیفها عکس گرفتیم. هرچند که تدریس در خانه سخت بود ولی یک تجربهی ارزشمند برای تمرین صبوری و وقت گذراندن بیشتر با بچهها بود... و صد البته کلا بچه بزرگ کردن یک کار سخت است... و بعدش مرور کردم تمام مسیر مادری را... ما مادرها شناسنامههایمان سن حقیقیمان را نشان میدهند ولی قلبهایمان جوان ترند... ما همزمان با به دنیا آوردن بچهها یکبار دیگر به دنیا آمدیم... گریه کردیم تا بغلمان کردند و آرام شدیم.... تاتی تاتی کردیم... قاقا خرید...